من اگر خارم و گر گل چمن آرایى هست
بخشی از زندگی خود نوشت علامه طباطبایی:
هر کسى حسب حال خود در زندگى اش خوشى و تلخى و زشت و زیباهایى دیده و خاطره هایى دارد. من نیز به نوبه خود و خاصه از این نظر که بیشتر دوره زندگانى خود را با یتیمى یا غربت یا مفارقت دوستان یا انقطاع وسایل و تهیدستى و گرفتارى هاى دیگر گذرانیده ام، در مسیر زندگى با فراز و نشیب هاى گوناگون رو به رو شده، در محیطهاى رنگارنگ قرار گرفته ام. ولى پیوسته حس مى کردم که دست ناپیدایى مرا از هر پرتگاه خطرناک نجات مى دهد و جاذبه مرموزى از میان هزارها مانع بیرون کشیده، به سوى مقصد هدایت مى کند.
من اگر خارم و گر گل چمن آرایى هست
که از آن دست که مى پروردم مى رویم
در اوایل تحصیل که به صرف و نحو اشتغال داشتم، علاقه زیادى به ادامه تحصیل نداشتم و از این روى هر چه مى خواندم نمى فهمیدم و چهار سال را به همین نحو گذرانیدم. پس از آن، یک باره عنایت خدایى دامن گیرم شده، عوضم کرد. و در خود یک نوع شیفتگى و بى تابى نسبت به تحصیل کمال حس نمودم. به طورى که از همان روز تا پایان ایام تحصیل که تقریباً هفده سال طول کشید، هرگز از تعلیم و تفکر، احساس خستگى و دلسردى نکردم و زشت و زیباى جهان را فراموش نموده و تلخ و شیرین حوادث را برابر مى پنداشتم. بساط معاشرت غیراهل علم را به کلى برچیدم.
در خورد و خواب و لوازم دیگر زندگى به حداقل ضرورى قناعت نموده، باقى را به مطالعه مى پرداختم. بسیار مى شد (و به ویژه در بهار و تابستان) که شب را تا طلوع آفتاب با مطالعه مى گذرانیدم و همیشه درس فردا را شب پیش مطالعه مى کردم و اگر اشکالى پیش مى آمد با هر خودکشى بود حل مى نمودم و وقتى به درس حضور مى یافتم از آنچه استاد مى گفت قبلًا روشن بودم و هرگز اشکال و اشتباه درس پیش استاد نبردم.
منبع: بررسی های اسلامی، ج 1، ص: 21 و 22