ارزش ها جابجا شده اند، الان خیلی ها به این فکر می کنند که با هر قیمتی حتی تخریب دیگران و دروغ، آرای مردم را به دست آورند، چندی قبل، اشخاصی بودند که از گرفتن جایزه خود هم به احتمال وجود افراد شایسته تر از خود، امتناع می کردند؛ نمونه اش را ببینید:
در آذر ماه، تبلیغات لشکر به گردان ها اعلام کرد که هر گردان چند تن از بسیجیان قدیمی و خوش فکر خود را معرفی کند تا در مراسم انتخاب بسیجی نمونه از آنها تقدیر شود. یکی از انتخاب شده های گردان ما، [احمد] احمدی زاده بود که در دسته ما بود؛ اما او حاضر نبود جایزه اش را بگیرد.
در صبحگاه روزی، اسامی بسیجیان نمونه گردان اعلام شد و آنها جایزه شان را از دست برادر کوثری – فرمانده لشکر – گرفتند. شامگاه آن روز، کسی مرا بیرون چادر صدا کرد، ببرون رفتم اما او را نشناختم. خودم را معرفی کردم، گفت: یک بنده خدایی این امانتی را به من داد تا بدهم به شما.
با تعجب آن امانتی را گرفتم، جایزه بسیجی نمونه بود. فهمیدم که مال احمدی زاده است. رفتم سراغش. خلوتگاهش را بلد بودم؛ شیاری در کنار چادر، همانجا بود.
دستی به شانه اش زدم و گفتم: این چه کاری بود که کردی؟
مثل همیشه، خجالتی و سر به زیر جواب داد: برادر گلستانی، شما لیاقت این هدیه را دارید، نه من؛ این جایزه حق شماست.
طبع لطیفش از برگ گل هم نازک تر بود. او را نیازردم؛ اما آن قدر برایش حرف زدم تا اینکه به او قبولاندم جایزه حق خودش است.
راوی: حسین گلستانی
کتاب «دسته یک؛ بازروایی خاطرات شب عملیات»؛ گردآورنده: اصغر کاظمی؛ تهران، سوره مهر، چاپ دهم: 1388، ص 295 , 296