در آخرین سه شنبه، دعای توسلی در دسته خوانده شد که با دعاهای قبلی تفاوت داشت. چهارده بند دعای توسل را چهارده نفر از بچه ها خواندند؛ هر کدام یک بند. ... در عملیات والفجر هشت، از دسته ما همین چهارده نفر به شهادت رسیدند، نه یکی کمتر و نه بیشتر.
برگزیده هایی از کتاب «دسته یک؛ بازروایی خاطرات شب عملیات»؛ گردآورنده: اصغر کاظمی؛ تهران، سوره مهر، چاپ دهم: 1388، ص 302
یکی از دوستان ما که یک نسبت سببی هم با ما دارد، ایشان خادم افتخاری حضرت معصومهسلاماللهعلیها است. یک روز در هفته آنجا میرود و به صورت افتخاری کفشداری انجام میدهد. ایشان میگفت ده، بیست، سی سال پیشتر یک پیرمرد سادهای اینجا به کفشداری میآمد و ما هم کفش او را میگرفتیم.
یکبار که اینجا آمد ایامی بود که یک مقدار جلوترش باران آمده بود و کوچهها گلآلود بود. آنوقتها همه خیابانها آسفالت نبود، سی سال پیشتر، خیلی از کوچهها گِلی بود. زوّار که اینجا میآمدند غالباً کفشهایشان گِلی بود و آنجا میگذاشتند و خاکهایش میریخت. این آمد و زیارت کرد و کفشش را که گرفت و پوشید، روی این پیشخوانی که ما کفشها را میگذاشتیم یک مقدار از این گل کفشهای زوّار ریخته بود. ایشان دو دستهایش را روی این خاکها زد و به سر و صورتش مالید. ایشان یکی از علمای بزرگ بود ولی من نمیشناختم که چه کسی بود؟ در دلم گفتم عجب آخوند سادهای است، خاک کفش زوار که گلهای کوچه بوده و اینجا آمده، این چقدر ساده است که از این خاک برمیدارد و به سر و صورت میمالد! بعد از چندی تحقیق کردم که این کیست؟ گفتند این آقای بهجت است.
آن کسی که همه ما چیزهایی از کمالات ایشان را شنیدیم، بالاخره ایشان از مراجع بودند و کمالات معنوی یا کراماتی برای ایشان قائلاند و ما هم چیزهایی شنیدیم، خاک کفش زوار حضرت معصومهسلاماللهعلیها را برای تبرّک به سر و صورتش میکشید. این مال چیست؟ فرقش با من این است که معرفت او بیشتر است، او میداند حضرت معصومهسلاماللهعلیها کیست؛ آن کسی است که به خاطر او زائرانی که به زیارتش میروند هم ارزش پیدا میکنند، کفششان هم ارزش پیدا میکند، خاک کف کفششان هم ارزش پیدا میکند. آن خاک، تبرک میشود، به سروصورتش میکشد چون در این ارتباط، خودش را با حضرت معصومهسلاماللهعلیها مرتبط میکند. ایشان یک دریای رحمت و نور است، او به این وسیله خودش را به حضرت مربوط میکند، چیزی هم از او نمیخواهد، خاک که به صورتش مالید کسی به او چیزی داد یا به نیتی کرد که فلانجوری بشود؟! نه، فقط به خاطر اینکه دوست داشت. خاک کفش زوار حضرت معصومهسلاماللهعلیها را دوست دارد. اگر بگویند ثواب این از چند سال نماز و روزه بیشتر است، تعجب نکنید چون این معامله نیست، چیزی نمیدهد چیزی بگیرد، عشق است.
منبع: بخشی از سخنرانی آیت الله مصباح یزدی
دریافت فیلم ارادت عجیب آیت الله بهجت به حضرت معصومه علیها السلام
امروز داشتیم یک دسته از دارو ها را جابجا می کردیم. مامان گفتند ببین روی این کرم ها چی نوشته بلند خواندم کرم ترک پا، کرم ....
دلم تکان خورد دیدم مامان زیر دستهایشان بی صدا گریه می کنند.
مدت زیادی بود که به خاطر سفرهای زیاد و پشت هم و سفر با ماشین تو جادههای سخت زانوهای بابا دردهای زیادی داشت. گاهی حتی نشستن در نماز براشون سخت میشد. به زحمت نماز میخواندند.
این هفتههای قبل از شهادت، درد پا اذیت میکرد. یک دکتری آمده بود چسب درد زده بود. نمیدونم چسب درد رو بد زده بود، چسب بد بود یا پوست حاجآقا خیلی حساس بود که اطرافش پر از تاول شده بود. کار به اورژانس و پانسمان و...کشید. من با شنیدن این خبر خیلی بههم ریختم. از تصور دردی که میکشند خیلی اذیت بودیم. حساسیت فصلی پوستی هم اضافه شده بود. پاشنه پاشون ترک میزد. این همه کرم برای همان بود.
وقتی می رفتند تبریز هنوز پاشون پانسمان داشت.
پوست حساس لطیف و پانسمان و تاولها همه در چند ثانیه سوخت.
بعدترها فهمیدیم بخشی از پای ایشان در ورزقان جا مانده بود و دوستانمان همانجا به خاک سپردهاند.
پیکر اربا اربا سهم روضههای شب هشتم محرم بود برای حاجآقا....
ما را بخرد کاش!
منبع: دلنوشته دختر شهید رئیسی
سحر بلبل حکایت با صبا کرد
که عشقِ رویِ گل با ما چهها کرد...
غلامِ همتِ آن نازنینم
که کار خیر بی روی و ریا کرد...
خوشش باد آن نسیمِ صبحگاهی
که دردِ شب نشینان را دوا کرد...
پی نوشت: قبل از طلوع آفتاب، ستارگان یک به یک ناپدید می شوند...
به لقمان گفتند: بر کدام حکمت خود عزم کردی که عمل کنی؟
گفت: خود را مجبور نمی کنم بر چیزی که دیگران آن را انجام می دهند (و وظیفه آنهاست که انجام دهند) و آنچه را که به من واگذار کرده اند ضایع نمی کنم.
وَ عَنْهُ، عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ قَالَ: حَدَّثَنِی جَعْفَرٌ، عَنْ أَبِیهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ قَالَ: «قِیلَ لِلُقْمَانَ: مَا الَّذِی أَجْمَعْتَ عَلَیْهِ مِنْ حِکْمَتِکَ؟ قَالَ: لَا أَتَکَلَّفُ مَا قَدْ کُفِیتُهُ، وَ لَا أُضَیِّعُ مَا وُلِّیتُهُ» (قرب الاسناد ص 72)
توضیح مختصر: لقمان می گوید من دنبال کاری نمی روم که دیگران آن را بهتر از من انجام می دهند یا وظیفه آنهاست که انجام دهند، اما اگر کاری به من مُحوّل شده و وظیفه من باشد، ضایع نکرده و به بهترین وجه انجام می دهم.
مصادیق متعددی از این حکمت لقمان که مربوط به تعیین اولویت های زندگی است در ساحت های مختلف زندگی فردی و اجتماعی افراد وجود دارد (وظیفه محول شده به دانشجو مطالعه است، وظیفه محول شده به معلم نیز تدریس است، خدا روزی رسان است، وظیفه یک سیاستمدار ... وظیفه یک مسئول جامعه ... وظیفه یک پدر ... وظیفه ... )
پ. ن: در سیاست، اخلاق، فرهنگ و ... چقدر این سخن حکیمانه است.
امام علی علیه السلام :
از نشانه هاى هر یک از آنان ، این است که او را در دین ، نیرومند مى یابى...
از نیکوکارانِ پیش از خود الگو مى گیرد،
و خود براى کسانى که پس از او مى آیند و طالب نیکوکارى هستند ، الگوست .
اینان ، کارگزاران خداوند و حاملانِ فرمان و طاعت او ، و چراغ هاى (روشنى بخش) زمین او و آفریدگانش هستند.
اینان ، شیعیان و دوستداران ما هستند ، و از مایند و با مایند.
وه که مرا چه شوقى به دیدار آنان است!
وَ مِنْ عَلَامَةِ أَحَدِهِمْ أَنْ تَرَى لَهُ قُوَّةً فِی دِین ... یَقْتَدِی بِمَنْ سَلَفَ مِنْ أَهْلِ الْخَیْرِ قَبْلَهُ فَهُوَ قُدْوَةٌ لِمَنْ خَلَفَ مِنْ طَالِبِ الْبِرِّ بَعْدَهُ أُولَئِکَ عُمَّالٌ لِلَّهِ وَ مَطَایَا أَمْرِهِ وَ طَاعَتِهِ وَ سُرُجُ أَرْضِهِ وَ بَرِیَّتِهِ أُولَئِکَ شِیعَتُنَا وَ أَحِبَّتُنَا وَ مِنَّا وَ مَعَنَا آهاً شَوْقاً إِلَیْهِم (کنز الفوائد، ج 1 ، ص 91 و 92)
[مرحوم سید باقر شفتی] روزی جگری تهیه کرده بود و برای خانواده خود می برد. در بین راه به سگی رسید که از فرط گرسنگی بی حال شده بود و شیر نداشت تا به بچه هایش بدهد. ایشان به حال حیوان ترحم کرد و جگر را به آن حیوان داد.
بعد از ترحم سید باقر به آن حیوان، وضع مالی اش بسیار خوب شد، به حدی که افراد زیادی تحت تکفلش بودند و دارای املاک فراوانی شد به طوری که در سال، هفده هزار تومان - به پول آن زمان- مالیات می داد.
فتحعلی شاه می گفت: «از مالیات شما صرف نظر کنیم؟» ایشان فرمودند: « این مبلغ را واقعا نمی گیرید یا می خواهید از دیگران زیادتر بگیرید؟». فتحعلی شاه گفت: «آنچه از شما گرفته نمی شود در مالیات دیگران سرشکن شده و جبران می شود». ایشان راضی نشدند و فرمودند: «من مالیات خود را می دهم».
ایثار این است که انسان دیگران را بر خود مقدم بدارد، حتی اگر طرف مقابل، یک حیوان باشد.
منبع: زیبایی ها و زشتی های کربلا، سید محمد حسین راجی، مشهد: کتابستان ماجد، 1397، چاپ اول، صفحه 68
عکس اول را در آورد و گفت: این عکس پسر اولم محسن است
عکس دوم را گذاشت روی عکس محسن و گفت: این پسر دومم محمد است. دو سال با محسن تفاوت سنی داشت.
عکس سوم را آورد و گذاشت روی عکس محمد؛ خواست بگوید این پسر سومم... سرش را بالا آورد، دید شانه های امام [خمینی] رحمه الله دارد می لرزد. فوری عکس ها را جمع کرد زیر چادرش و خیلی جدی گفت: «چهار تا پسرم رو دادم که اشکتو نبینم».
منبع: زیبایی ها و زشتی های کربلا، سید محمد حسین راجی، مشهد: کتابستان ماجد، 1397، چاپ اول، صفحه 79 و 80
در روز عاشورا به محمد بن بشیر حضرمی که از یاران امام حسین علیه السلام بود، گفته شد: پسرت در مرز ری اسیر شده است.
گفت: او و خودم را به خدا سپردم. نه دوست داشتم که اسیر شود و نه این که پس از او بمانم.
امام حسین علیه السلام سخن او را شنیدند و به او فرمودند: خدا رحمتت کند، بیعتم را از تو برداشتم. برو و برای آزاد کردن فرزندت تلاش کن.
او گفت: درندگان مرا زنده زنده بخورند، اگر از شما جدا شوم.
امام علیه السلام فرمودند: پس این جامه های گران بها را در اختیار فرزندت قرار ده تا با آنها، فدیه جانفدای برادرش را فراهم کند. سپس پنج جامه به ارزش هزار دینار به او بخشیدند.
اگر او وابسته فرزندن بود قطعا نمی توانست امام خویش را یاری کند، انسانی که وابستگی داشته باشد، در بزنگاه های تاریخ گرفتار می شود.
منبع: زیبایی ها و زشتی های کربلا، سید محمد حسین راجی، مشهد: کتابستان ماجد، 1397، چاپ اول، صفحه 73 و 74
ابوریحان بیرونی در پشتکار داشتن در تحصیل علم، عجیب بوده است. بسیار مرد دانشمندی بوده. از جمله نوابغ بشریت است و مرد بسیار مسلمان و متدینی هم هست.
ابوریحان مریض بود به آن مرضی که از دنیا رفت. در حال احتضار بود. همسایه ای داشت که از فقها بود. وقتی دید که ابوریحان مریض است به عیادت او رفت. ابوریحان در بستر افتاده بود ولی هوشش بجا بود. تا چشمش به آن فقیه افتاد، یک مسئله فقهی را در باب ارث از او سؤال کرد (با اینکه ابوریحان در فقه تخصصی نداشته و در ریاضیات و جامعه شناسی و فلسفه تخصص داشته و نیز منجم فوق العادهای بوده است).
مرد فقیه از او سؤال کرد که در این موقعیت چه وقت مسئله پرسیدن است؟! ابوریحان گفت: من میدانم که در حال احتضارم، ولی آیا بمیرم و بدانم بهتر است یا بمیرم و ندانم؟ بالاخره خواهم مرد، پس بدانم و بمیرم بهتر است. (خود دانش برای انسان یک کمالی است.) آن فقیه جواب آن مسئله را داد و میگوید: هنوز به خانه خود نرسیده بودم که صدای گریه و ناله از منزل ابوریحان برخاست، گفتند ابوریحان وفات کرد.
مجموعه آثار شهید مطهری، ج21، ص: 270
سال اول جنگ بود، به همراه بچه های گروه اندرزگو به یکی از ارتفاعات در شمال منطقه گیلان غرب رفتیم. صبح زود بود. ما بر فراز یکی از تپه های مشرف به مرز قرار گرفتیم. پاسگاه مرزی در دست عراقی ها بود. خودروهای عراقی به راحتی در جاده های اطراف آن تردد می کردند. ابراهیم کتابچه دعا را باز کرد. به همراه بچه ها زیارت عاشورا خواندیم، بعد از آن در حالی که با حسرت به مناطق تحت نفوذ دشمن نگاه می کردم گفتم: ابرام جون، این جاده مرزی رو ببین عراقی ها راحت تردد می کنند.
بعد با حسرت گفتم: یعنی میشه یه روز مردم ما راحت از این جاده ها عبور کنند و به شهرهای خودشون برن!. ابراهیم انگار حواسش به من نبود. با نگاهی دوردست ها را می دید! لبخندی زد و گفت: چی می گی؟ روزی میاد که از همین جاده، مردم ما دسته دسته به کربلا سفر می کنند!.
در مسیر برگشت از بچه ها پرسیدم: اسم این پاسگاه مرزی را می دونید؟ یکی از بچه ها گفت: مرز خسروی.
سلام بر ابراهیم ص 127
علامه امینی شنیده بود که مخالفان شیعه می گویند: حدیث غدیری که شیعیان می گویند، سند ندارد. ایشان در مدت 40 سال از 360 عالم اهل سنت، سند غدیر را آورده است که در 11 جلد تنظیم شده است. علامه امینی حدیث غدیر را یقین آورترین و متواتر ترین حدیث منقول از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می داند.
وی بدین منظور، سند حدیث را از صحابه و تابعان تا علمای قرن چهاردهم قمری با تکیه بر منابع اهل سنت ذکر می کند. ایشان برای نوشتن این کتاب، به کتابخانه های کشورهای مختلف از جمله هند، مصر، و سوریه سفرکرده است.
ایشان می فرماید: برای نوشتن این کتاب 10 هزار کتاب را از بای بسم الله تا تای تمت خواندم و به بیش از 100 هزار کتاب مراجعه مکرر کرده ام.
هزاران نفر در همان زمان، با خواندن این کتاب شیعه شده اند.
منبع: زیبایی ها و زشتی های کربلا، سید محمد حسین راجی، مشهد: کتابستان ماجد، 1397، چاپ اول، صفحه 44