امام حسین علیه السلام با دست خود به من آب داد؛ پرده ای از عطوفت امام
امام (حسین علیه السلام در مسیر حرکت از مکه به کربلا) پس از ورود به منزل «شراف» دستور داد جوانان پیش از طلوع صبح به سوی فرات رفته و بیش از حد معمول و مورد نیاز، آب برای خیمه ها حمل نمایند. قبل از ظهر همین روز و در میان گرمای شدید، حر بن یزید در رأس هزار نفر مسلح وارد این سرزمین گردید. چون حسین بن علی علیهماالسلام شدت عطش و تشنگی توأم با خستگی و سنگینی سلاح و گرد و غبار راه را در سپاهیان حر مشاهده کرد به یاران خویش دستور داد که آنها و اسب هایشان را سیراب نمایند و طبق معمول بر آن مرکب های از راه رسیده، آب بپاشند. یاران آن حضرت نیز طبق دستور وی عمل نموده و از یک طرف افراد را سیراب می کردند و از طرف دیگر ظرف ها را پر از آب نموده و به جلوی اسب ها می گذاشتند و از طرف دیگر به یال و کاکل و پاهای آنها آب می پاشیدند.
یکی از سپاهیان «حر» به نام «علی بن طعان محاربی» می گوید: من در اثر تشنگی و خستگی شدید پی از همه سربازان و پشت سر سپاهیان توانستم به منطقه «شراف» ومحل اردوی سپاه وارد گردم. در آن هنگام چون همه یاران حسین سرگرم سیراب نمودن لشکریان بودند کسی به من توجه ننمود، در این موقع مرد خوش رو و خوش قیافه ای که از کنار خیمه ها متوجه من گردیده بود و سپس معلوم شد که خود حسین بن علی علیهمالسلام است به یاریم شتافت و در حالی که مشک آبی با خود حمل می کرد خود را به من رسانید و گفت: «اَنِخِ الراوِیَة؛ شترت را بخوابان»
(امام از لفظ راویه، شتری را که مشک آب بر آن حمل میشد قصد کرده بود؛ زیرا اهل حجاز چنین شتری را راویه میگویند ولی چون علی بن طعان، عراقی بود و اهل عراق مشک را راویه میگویند، لذا ابتدا منظور امام برایش روشن نبود)
من در اثر عدم آشنایی با لغت حجاز، چون منظور او را نفهمیدم فرمود: «انخ الجمل؛ شتر را بخوابان» مرکب را خواباندم و مشغول آب خوردن گردیدم ولی در اثر تشنگی شدید و دستپاچگی، آب به سر و صورتم می ریخت و نمی توانستم به راحتی استفاده کنم، امام فرمود: «اِخنِثِ السِّقاء: مشک را فشار بده» من باز هم منظور او را درک ننمودم؛ امام که مشک را به دست گرفته بود با دست دیگرش دهانه آن را گرفت تا توانستم بدون زحمت و به راحتی سیراب گردم.
منبع؛ سخنان امام حسین علیه السلام از مدینه تا کربلا؛ ص 100 و 101