دستم نمی رسد که دل از سینه بر کنم!
چهارشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۹، ۱۱:۴۰ ب.ظ
دل را ز بیخودی سر از خود رمیدن است
جان را هوای ز قفس تن پریدن است
از بیم مرگ نیست که سر داده ام فغان
بانگ جرس به شوق به منزل رسیدن است
دستم نمی رسد که دل از سینه بر کنم
باری علاج شکر گریبان دریدن است
شامم سیه ترست ز گیسوی سرکشت
خورشید من بر آی که وقت دمیدن است
سوی تو ای خلاصه گلزار زندگی
مرغ نگه در آرزوی پر کشیدن است
بگرفته آب و رنگ ز فیض حضور تو
هر گل در این چمن که سزاوار دیدن است
با اهل درد شرح غم خود نمی کنم
تقدیر غصه دل من ناشنیدن است
آن را که لب به دام هوس گشت آشنا
روزی «امین» سزا لب حسرت گزیدن است
شعر از مقام معظم رهبری
۹۹/۰۱/۲۰