سختی های زندگی
دو تا چادر سیاه روی زمین پهن می کردیم. گندم ها را توی تشت می ریختیم و می شستیم و بعد که آبش می رفت، روی سیاه چادر پهن می کردیم تا خشک شود. بعد گندم ها را می بردیم مکینه کردی (آسیاب) تا آرد کنیم. کنار مکینه می نشستم. گندم را از بالا توی مکینه می ریختیم و زیر مکینه کیسه می گرفتیم تا از ارد پر شود.
با زجر بزرگ شدم و سختی زیادی کشیدم. زرنگ بودم اما کم حرف. سالی یک بار هم لباس نمی خریدیم. لباسم همیشه کهنه و پر از وصله بود. گاه این وصل ها آن قدر زیاد می شد که انگار لباس چهل تکه تنم است. کفش های لاستیکی ام پاره که می شد خودم پینه می کردم.
کم کم بیشتر کارهای بیرون از خانه را من انجام می دادم. درو می کردم، نان می پختم، گاوها و گوسفندها را به چرا می بردم، کشاورزی می کردم، بذر می کاشتم، علف ها را وجین می کردم و حتی چغندر کاری و برداشت چغندر. هر کاری از دستم برمی آمد انجام می دادم.
منبع: فرنگیس، ص 55