مطالعات دانشجویی

مطالبی از قرآن و احادیث، نکاتی از سیره بزرگان و مقالات شخصی

مطالعات دانشجویی

مطالبی از قرآن و احادیث، نکاتی از سیره بزرگان و مقالات شخصی

مطالعات دانشجویی


امام خامنه ای:
باید در کشور ما و در میان جامعه‌ى ما ترتیبى اتّخاذ بشود که همه‌ى آحاد مردم به‌نحوى با قرآن انس داشته باشند و مفاهیم قرآنى براى اینها مفهوم باشد و معانى قرآن را درک کنند، به قرآن مراجعه کنند؛ ولو به طور اجمال از مفاهیم قرآنى سر دربیاورند.
(8 تیر 1393)

********************

امام خامنه‌ای:
«دشمنان می خواهند یاد شهدا احیا نشود برای اینکه جاده شهادت کور بشود» (6 اسفند 1397)

آخرین مطالب

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نامیرا» ثبت شده است

 

عبدالله حیرت زده به عبدالاعلی و ربیع نگریست، حالا تقریبا همه اهل بازار به گرد آنها جمع شده بودند. عبدالله گفت: آیا به راستی تو قصد کوفه کرده ای؟

عبدالاعلی گفت: و خوشحال می شوم اگر عبدالله در این سفر همراه من باشد ...

 

عبد الله گفت: وقتی بزرگان قومی صلاح مردم خویش را نمی دانند و به راحتی بیعت خود را با خلیفه می شکنند، از جوانان خام قبیله چه توقعی است؟

 

عبدالاعلی پاسخ داد، اما رو به جماعت. گفت:

چه باک از این که جوانان هدایت گر پیران شوند. هم شجاعتشان بیشتر است ، هم تصمیم شان استوارتر.

 

منبع: نامیرا، صفحه 154

احد داوری
۲۰ دی ۹۸ ، ۰۹:۰۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

سلیمه در نخلستانی در کوفه به دنبال هانی می گشت. چند کارگر مشغول آبیاری و رسیدگی به نخل ها بودند. یکی از آنها با دیدن سلیمه سلام کرد. سلیمه پاسخ داد و سراغ هانی را گرفت و گفت: هانی در خانه نبود، عمه ام گفت که به نخلستان آمده است.

کارگر گفت: آری همان جا، پای چاه است.

 

سلیمه دوباره به راه افتاد و در نزدیکی چاه، هانی را دید که با دلو از چاه آب می کشید. جلوتر رفت و سلام کرد، هانی گفت:

سلام به عروس مذحج، باز هم پدرت تو را به کاری واداشته که از آن گریخته ای؟

سلیمه گفت: خوشبختانه چند وقت است که امور کوفه مرا از دید پنهان داشته

هانی گفت: پس در این آفتاب، این جا چه می کنی؟

سلیمه گفت: شما با دهان روزه و آفتاب داغ، پای چاه چه می کنید؟

 

هانی گفت: کار کردن، لذت روزه را دو چندان می کند.

دلو پر از آب را بیرون کشید و خواست تا نهر پای نخل ها ببرد که سلیمه دلو را از دست هانی گرفت و گفت: پس  ما هم در این لذت بی نصیب نگذار

 

منبع: نامیرا، صفحه 80 و 81

احد داوری
۱۸ دی ۹۸ ، ۰۷:۵۴ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

ربیع در حیاط خانه خود تنها بر سکویی نشسته و در خود فرو رفته بود. ام ربیع از خانه بیرون آمد و از دیدن ربیع، اندوهناک و آرام به او نزدیک شد و کنارش نشست. ربیع نگاهی به مادر انداخت و دوباره در خود فرو رفت.

گفت:

«هیچ وقت فکر نمی کردم دنیا به این فراخی، این چنین برایم تنگ شود».

مادر گفت: «تا وقتی چاره کار را در انتقام ببینی هرگز دلت آرام نخواهد گرفت».

« و اگر از خون پدر هم بگذرم، باز دلم آرام نخواهد  گرفت. اما تو تنها به خود می اندیشی! مرگ پدر را فراموش کرده ای و می خواهی مرا آرام کنی تا جانم را حفظ کرده باشی! ولی من برای ریختن خون قاتلان پدرم، از مرگ هراسی ندارم»

 

بلند شد و در حیاط قدم زد. ام ربیع گفت:

«پدرت در دفاع از علی کشته شد و تو اگر در دفاع از فرزند علی کشته شوی، من باکی ندارم؛ اما در انتقام از خون پدرت، هرگز تو را یاری نمی کنم ... علی بن ابی طالب داماد پیامبر بود و اولین مسلمان که هرگز از پیامبر دست برنداشت، او نزدیک ترین فرد به پیامبر بود و هرگز سنت رسول خدا را ترک نکرد. وقتی معاویه با نیرنگ و فریب، همین کوفیان را از گرد علی پراکند و سلطنت خویش را محکم کرد، دیگر از سنت رسول خدا و قرآن، جز نامی باقی نماند. حالا که کوفیان به خود آمده اند و فرزند علی را طلب کرده اند، از تو می خواهم راهی را انتخاب کنی که هم رضای خداوند در آن است، هم خشنودی پدرت که جان خویش را در آن راه گذاشت.

 

منبع: نامیرا، صفحه 68 و 69

احد داوری
۱۶ دی ۹۸ ، ۰۶:۴۱ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰ نظر