بزرگترین سرمایه خود را به میز قمار کشانده ایم
به نقل از سید احسان حسینی پژوهشگر فرهنگ و رسانه (اینجا)
عاقبت به نتیجه رسیدم. وقتی تب هجوم مسئولان را برای بحث و گفتگو در یک کرسی مجازی دیدم، هم آن زمان که خبرها را بالا و پایین می کردم و فهمیدم فلانی در کلاب هاوس چنین گفته و دیگری چنان جواب داده، خود را مجاب کردم که حتماً اتفاقی جدید در شرف وقوع است.
چندین هفته از نخستین بار که اسمش را شنیدم می گذرد. هفته هایی که علی رغم اصرار دوستان، هزار بهانه سر هم کردم تا یک نرم افزار جدید به جمع پوشه نرم افزارهایم اضافه نشود. دیشب اما بعد از نصب، برای اول بار از دوستی خواهش کردم که دعوت نامه اش را از من دریغ نکند تا مباد دچار عقب ماندگی شوم در عصر موسوم به اطلاعات! اطلاعاتی که هیچ معلوم نیست چرا برایشان دست و پا می زنیم و سرآخر چه دردی از دنیایمان دوا می کند و مثلا اگر بی خبر مانده بودیم کجای زندگی مان فلج می شد؟!
همان اول کار با اتاق هایی روبرو شدم که هر یک از موضوعی خاص سر درمی آورد: «انتخابات 1400 و حضور اطلاح طلبان در آن»، «آری یا نه به اعدام»، «معرفی غذاهای معروف هر شهر» و چندی دیگر که شاید بود و نبودشان توفیر چندانی نکند.
در هر اتاق هم عده ای سخنران از مجری و اینفلوئنسر گرفته تا سیاستمدار و آقازاده و عده ای مخاطب. یادم رفت به روزگاری که اول بار اینستاگرام را نصب کرده بودم و امید فضایی جدید را داشتم. نرم افزاری که دو بنیان گذارش –کوین سیستروم و مایک کریگر- آن را یک گالری هنری آنلاین می خواستند و آغاز مصیبت را از سال 2012 و فروش اینستاگرام به فیسبوک می دانند. اگرچه برای آن ها کیفیت مهمتر بود، اما زاکربرگ، برای کسب سود هم که شده، حتما کمیت را ترجیح می داد. اینستاگرام را باز می کنم و سری به صفحات مختلف می زنم. اینستاگرامِ امروز هرچه که هست و نیست، بی شک با هدف بنیان گذاران اولیه آن فاصله زیادی دارد. نکته ای که سارا فرییر، خبرنگار بلومبرگ، هم در کتاب «بدون فیلتر» به آن اذعان می کند.
سری به توییتر می زنم. نرم افزاری که این روزها بستر اتفاقات مهمی است و کم و بیش در زندگی همه مان نقشی پررنگ دارد. شبکه ای که روزگاری قرار بود اجتماعی باشد و محلی برای تضارب آراء؛ ولی دیری نگذشت که صحنه ای شد برای نبرد و فریادهایی خاموش که در واقعیت خبری از بسیاری از آن ها نیست. سیاست مداری از خجالت سیاست مدار دیگر درمی آید، طرفداران یکی، منتقدان را به باد ناسزا می گیرند، گروهی، علیه دیگری شایعه می سازد، عده ای مورد حمله سایبری قرار می گیرند و دیگرانی ارتش سایبری خوانده می شوند. فضایی که زمانی قرار بود در خدمت آزادی بیان باشد، امروز تبدیل شده به یک کلونی بزرگ برای کسانی که حرفی می زنند و همفکران برایشان هورا می کشند و دوستان بازنشرش می کنند و کسی هم اگر رای مخالف داشت، اگر خائن نباشد، حتما مزدور است! به همه این ها، قوانین سفت و سختی که بعضا خود مانع آزادی بیان است و به دیکتاتوری رسانه ای منجر می شود را هم باید افزود.
کلاب هاوس می تواند بستری مناسب باشد برای گفت وگو، اگر راه اینستاگرام و توییتر را نرود و هدفمند استفاده شود اما اگر مسیر، مسیر همه شبکه های اجتماعی باشد، حتما آسیبی فراتر از دیگران خواهد داشت و مسلخی می شود برای عمر؛ چه آنکه اگر اتلاف وقت در توییتر، به چند خط توییت محدود می شد و در اینستاگرام، به محتوای یک پست، در کلاب هاوس باید ساعت ها در یک اتاق منتظر ماند تا نکته نابی پیدا شود (تازه اگر پیدا شود). این را وقتی در تعداد اتاق ها و ساعات شبانه روز ضرب کنی –کاری شبیه ول چرخی و اسکرول در توییتر و اینستاگرام- فاجعه قریب الوقوع بیشتر رخ می نماید. کلاب هاوس همان قدر که می تواند یک گام عرصه گفت وگو را به پیش برد، توان آن را دارد تا ما را به نسلی سوخته تبدیل کند. نسلی که بزرگ ترین سرمایه خود را به میز قمار کشانده است.