خجالت کشیدم
وقتی ماجرای زیر را نوشتم دنبال عنوان مناسب بودم، از اصل ماجرا در مقایسه با رفتار خودم و برخی مسئولان خجالت کشیدم. به یاد شهید محمد رضا قدمی دو درس از این شهید را به نقل از کتاب سیره شهدای دفاع مقدس ج 17 ص 54 و 55 بازنویسی می کنم:
بسیاری از اوقات که جهت انجام خدمت و نظارت کارها به روستاها می ررفت تا دیر وقت در منطقه بود و شب هنگام گرسنه به خانه بر می گشت وقتی از او می پرسیدند که چرا از صبح تاکنون چیزی نخورده ای؟ می گفت: «صلاح نیست مزاحم روستائیان بشوم».
یا وقتی همسرش به او می گفت: «ما هم در زندگی حقی داریم اگر ممکن است کمتر درگیرِ کار باش». در جواب می گفت: «من برای خدمت به این استان آمده ام و اگر افرادی مثل من این کارها را انجام ندهد، پس چه کسی باید این کارها را انجام دهد؟ در برابر ساعت هایی که کار می کنم حقوق می گیرم، کمی هم باید برای رضای خدا کار کرد، اجر شما را هم خدا می دهد».