ماجرای محرومیت بزرگ و عجیب یکی از لشکریان امام حسین علیه السلام
برخی ماجراها نیاز به ساعت ها تحلیل و بررسی دارند، در این موارد گاهی باید تحلیل را به عهده خود خواننده گذاشت، بخوانید و ببنید عاقبت کسی را که امام در روز عاشورا حتی برای او مکرر دعا می کرد ....
عمرو بن قیس می گوید: من در روز عاشورا چون متوجه شدم که لشکریان کوفه بر پی کردن اسب های یاران حسین بن علی علیهما السلام همت گماشته اند، اسب خود را در زیر یکی از خیمه های خالی بستم و پیاده به دشمن تاختم و دو نفر از آنها را به هلاکت رسانده و دست سومی را قطع نمودم. حسین بن علی علیهماالسلام مکرر می فرمود: «الا تشل لا یقطع الله یدک جزاک الله ....؛ دستت درد نکند خدا از خاندان پیامبر جزای خیرت دهد»
وقتی دیدم همه یاران حسین بن علی به جز سوید بن عمرو و بشر حضرمی به شهادت رسیدند به خدمت آن حضرت آمده و عرضه داشتم: یابن رسول الله! می دانی که در میان من و شما شرطی بود (عمرو موقع پیوستن به امام شرط کرده بود که تا جایی از امام دفاع خواهد کرد که دفاع به حال امام مفید باشد!!!). امام فرمود: راست می گویی، ولی چگونه می توانی از این معرکه جان سالم ببری؟ اگر توانایی آن را داری در رفتن آزادی.
امام چون اذن مرخصی داد و بیعت را از من برداشت اسب خود را از درون خیمه بیرون کشیدم و سوار شدم و تازیانه بر آن زدم و از گوشه ای صفوف دشمن را باز کرده و به حرکت سریع خود ادامه دادم. ولی پانزده نفر از افراد دشمن مرا تعقیب کردند، در نزدیکی «شفیه» که روستایی است نزدیک فرات به من نزدیک شدند، چون برگشتم، سه تن از آنان مرا شناختند و به یاران خود گفتند تا از تعقیب من منصرف شدند.
سخنان امام حسین علیه السلام از مدینه تا کربلا، ص 126 - 128