مطالعات دانشجویی

مطالبی از قرآن و احادیث، نکاتی از سیره بزرگان و مقالات شخصی

مطالعات دانشجویی

مطالبی از قرآن و احادیث، نکاتی از سیره بزرگان و مقالات شخصی

مطالعات دانشجویی


امام خامنه ای:
باید در کشور ما و در میان جامعه‌ى ما ترتیبى اتّخاذ بشود که همه‌ى آحاد مردم به‌نحوى با قرآن انس داشته باشند و مفاهیم قرآنى براى اینها مفهوم باشد و معانى قرآن را درک کنند، به قرآن مراجعه کنند؛ ولو به طور اجمال از مفاهیم قرآنى سر دربیاورند.
(8 تیر 1393)

********************

امام خامنه‌ای:
«دشمنان می خواهند یاد شهدا احیا نشود برای اینکه جاده شهادت کور بشود» (6 اسفند 1397)

آخرین مطالب

۳۳۴ مطلب با موضوع «سبک زندگی بزرگان و شهدا» ثبت شده است

به دلایل شخصی، قصد انتشار مطلب نداشتم، حتی برای مدتی نیز وبلاگ را غیر فعال کردم ولی اوضاع کنونی (شهادت شهید سلیمانی، انتقام موشکی سپاه، صداقت سردار حاجی زاده و...) به گونه ای بود که ضرورت انتشار برخی مطالب را ایجاب می کرد (و خود آزمایشی بزرگ است).

 

امام علی علیه السلام در ابتدای خلافت خود با اشاره به اتفاق های پیش روی امت اسلامی،  سختی آزمایش های امت اسلامی را چنین به تصویر کشیده است:

«آن چه مى ‏گویم به عهده مى ‏گیرم، و خود به آن پاى بندم، کسى که عبرت‏ها براى او آشکار شود، و از عذاب آن پند گیرد، تقوا و خویشتن دارى او را از سقوط در شبهات نگه مى‏ دارد.

 آگاه باشید، تیره روزى ‏ها و آزمایش‏ها، همانند زمان بعثت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم بار دیگر به شما روى آورد. سوگند به خدایى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم را به حق مبعوث کرد، سخت آزمایش مى ‏شوید، چون دانه‏ اى که در غربال ریزند، یا غذایى که در دیگ گذارند! به هم خواهید ریخت، زیر و رو خواهید شد، تا آن که پایین به بالا، و بالا به پایین رود».

(نهج  البلاغه، خطبه 16، ترجمه دشتی)

 

ذِمَّتِی بِمَا أَقُولُ رَهِینَةٌ وَ أَنَا بِهِ زَعِیمٌ‏ إِنَّ مَنْ صَرَّحَتْ لَهُ الْعِبَرُ عَمَّا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْمَثُلَاتِ حَجَزَتْهُ التَّقْوَى عَنْ تَقَحُّمِ الشُّبُهَاتِ أَلَا وَ إِنَّ بَلِیَّتَکُمْ قَدْ عَادَتْ کَهَیْئَتِهَا یَوْمَ بَعَثَ اللَّهُ نَبِیَّهُ (صلی الله علیه و آله) وَ الَّذِی بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً وَ لَتُغَرْبَلُنَ‏ غَرْبَلَةً وَ لَتُسَاطُنَّ سَوْطَ الْقِدْرِ حَتَّى یَعُودَ أَسْفَلُکُمْ أَعْلَاکُمْ وَ أَعْلَاکُمْ أَسْفَلَکُمْ.

 

پیش بینی (پیش گویی) آن حضرت از آزمایش سخت امت اسلامی که در آن پیش بینی حضرت چنین به وقوع پیوسته است:

 تعدادی از صحابه، در جنگ جمل رو در روی ولی خود می ایستند که چرا با صحابه جنگ می کند (با اینکه علی علیه السلام خود از صحابه و برترین آنهاست).

تعدادی با مکر معاویه و عمر بن عاص، عمار و مالک اشتر را شهید می کنند و علی را مقصر شهادت می دانند

تعدادی از متحجران خوارج، حکمیت را به حضرت تحمیل می کنند و باز خود حضرت را مقصر می دانند

خوش به حال کسانی که مسیر حق و صراط مستقیم را بشناسند و تا آخرین دقایق پیش مولای خود باقی بمانند و با مکر معاویه صفتان و نیرنگ عمر و عاص ها، حکمیت را بر مولای خود تحمیل نکنند.

همه شهادت سردار سلیمانی را که با تیر مستقیم دشمن عنود به شکلی ناجوانمردانه به شهادت رسید محکوم کردند. مراقب باشیم که با تیر خودی کسی را شهید نکنیم...

احد داوری
۲۲ دی ۹۸ ، ۰۹:۱۶ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

نکات اولیه قرائت قرآن و قواعد زبان عربی را از مادر آموختم؛ کما اینکه روح دلیری و نستوهی را نیز او در من دمید. مادر به خاطر بازداشتهای پیاپی من و حملات ساواک به منزل، رنج بسیار کشید؛ اما در برابر دژخیمان مهاجم، با پایداری و صلابت می ایستاد؛ جوابشان را می داد و با آنها مجادله می کرد. او حتی مشوق من در ادامه این راه پردردسر نیز بود.

 

منبع: «خون دلی که لعل شد» (خاطرات حضرت آیت الله العظمی سید علی خامنه ای (مد ظله العالی) از زندان ها و تبعید دوران مبارزات انقلاب اسلامی)، صفحه  9

احد داوری
۲۱ دی ۹۸ ، ۰۸:۴۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

عبدالله حیرت زده به عبدالاعلی و ربیع نگریست، حالا تقریبا همه اهل بازار به گرد آنها جمع شده بودند. عبدالله گفت: آیا به راستی تو قصد کوفه کرده ای؟

عبدالاعلی گفت: و خوشحال می شوم اگر عبدالله در این سفر همراه من باشد ...

 

عبد الله گفت: وقتی بزرگان قومی صلاح مردم خویش را نمی دانند و به راحتی بیعت خود را با خلیفه می شکنند، از جوانان خام قبیله چه توقعی است؟

 

عبدالاعلی پاسخ داد، اما رو به جماعت. گفت:

چه باک از این که جوانان هدایت گر پیران شوند. هم شجاعتشان بیشتر است ، هم تصمیم شان استوارتر.

 

منبع: نامیرا، صفحه 154

احد داوری
۲۰ دی ۹۸ ، ۰۹:۰۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

سلیمه در نخلستانی در کوفه به دنبال هانی می گشت. چند کارگر مشغول آبیاری و رسیدگی به نخل ها بودند. یکی از آنها با دیدن سلیمه سلام کرد. سلیمه پاسخ داد و سراغ هانی را گرفت و گفت: هانی در خانه نبود، عمه ام گفت که به نخلستان آمده است.

کارگر گفت: آری همان جا، پای چاه است.

 

سلیمه دوباره به راه افتاد و در نزدیکی چاه، هانی را دید که با دلو از چاه آب می کشید. جلوتر رفت و سلام کرد، هانی گفت:

سلام به عروس مذحج، باز هم پدرت تو را به کاری واداشته که از آن گریخته ای؟

سلیمه گفت: خوشبختانه چند وقت است که امور کوفه مرا از دید پنهان داشته

هانی گفت: پس در این آفتاب، این جا چه می کنی؟

سلیمه گفت: شما با دهان روزه و آفتاب داغ، پای چاه چه می کنید؟

 

هانی گفت: کار کردن، لذت روزه را دو چندان می کند.

دلو پر از آب را بیرون کشید و خواست تا نهر پای نخل ها ببرد که سلیمه دلو را از دست هانی گرفت و گفت: پس  ما هم در این لذت بی نصیب نگذار

 

منبع: نامیرا، صفحه 80 و 81

احد داوری
۱۸ دی ۹۸ ، ۰۷:۵۴ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

ربیع در حیاط خانه خود تنها بر سکویی نشسته و در خود فرو رفته بود. ام ربیع از خانه بیرون آمد و از دیدن ربیع، اندوهناک و آرام به او نزدیک شد و کنارش نشست. ربیع نگاهی به مادر انداخت و دوباره در خود فرو رفت.

گفت:

«هیچ وقت فکر نمی کردم دنیا به این فراخی، این چنین برایم تنگ شود».

مادر گفت: «تا وقتی چاره کار را در انتقام ببینی هرگز دلت آرام نخواهد گرفت».

« و اگر از خون پدر هم بگذرم، باز دلم آرام نخواهد  گرفت. اما تو تنها به خود می اندیشی! مرگ پدر را فراموش کرده ای و می خواهی مرا آرام کنی تا جانم را حفظ کرده باشی! ولی من برای ریختن خون قاتلان پدرم، از مرگ هراسی ندارم»

 

بلند شد و در حیاط قدم زد. ام ربیع گفت:

«پدرت در دفاع از علی کشته شد و تو اگر در دفاع از فرزند علی کشته شوی، من باکی ندارم؛ اما در انتقام از خون پدرت، هرگز تو را یاری نمی کنم ... علی بن ابی طالب داماد پیامبر بود و اولین مسلمان که هرگز از پیامبر دست برنداشت، او نزدیک ترین فرد به پیامبر بود و هرگز سنت رسول خدا را ترک نکرد. وقتی معاویه با نیرنگ و فریب، همین کوفیان را از گرد علی پراکند و سلطنت خویش را محکم کرد، دیگر از سنت رسول خدا و قرآن، جز نامی باقی نماند. حالا که کوفیان به خود آمده اند و فرزند علی را طلب کرده اند، از تو می خواهم راهی را انتخاب کنی که هم رضای خداوند در آن است، هم خشنودی پدرت که جان خویش را در آن راه گذاشت.

 

منبع: نامیرا، صفحه 68 و 69

احد داوری
۱۶ دی ۹۸ ، ۰۶:۴۱ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰ نظر

به لطف خدا و در سایه توجهات اهل بیت علیهم السلام، بر عهد خویش وفادار می مانیم، دعا کن

 

 سردار سلیمانی

 

وقتی خبر شهادت مالک اشتر (رحمة الله علیه) به حضرت علی علیه السلام رسید فرمودند:

مالک و چه بود مالک! به خدا قسم اگر کوه بود کوهى جداى از کوهها بود، و اگر سنگ بود سنگى سخت بود، مرکبى به بلنداى آن نمى ‏رسد، و پرنده ‏اى بر قله آن نمى ‏پرد.

وَ قَالَ علیه السلام وَ قَدْ جَاءَهُ نَعْیُ الْأَشْتَرِ رَحِمَهُ اللَّهُ: مَالِکٌ وَ مَا مَالِکٌ وَ اللَّهِ لَوْ کَانَ جَبَلًا لَکَانَ‏ فِنْداً وَ لَوْ کَانَ حَجَراً لَکَانَ صَلْداً لَا یَرْتَقِیهِ الْحَافِرُ وَ لَا یُوفِی عَلَیْهِ الطَّائِر (نهج البلاغه ؛ ترجمه انصاریان، حکمت443).

 

ادامه فرمایش علی علیه السلام به نقل از الغارات ثقفی (متوفای 283ق):

به خدا سوگند!! شهادت تو عالمی را ویران و جهانی را شاد می کند، بر مردی مانند تو گریه کنندگان باید بگریند، آیا کسی مانند مالک وجود دارد؟!!!

وَ اللَّهِ لَیَهُدَّنَّ مَوْتُکَ عَالَماً وَ لَیَفْرَعَنَّ عَالَماً عَلَى‏ مِثْلِ‏ مَالِکٍ‏ فَلْتَبْکِ الْبَوَاکِی وَ هَلْ مَوْجُودٌ کَمَالِک‏ (الغارات ثقفی، چاپ دار الکتاب الإسلامی قم، ج1، ص 170).

احد داوری
۱۵ دی ۹۸ ، ۱۱:۱۶ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

استاد فاطمی نیا:

 
 ابن ابی الحدید تفسیر زیبایی از ضربت بر فرق مبارک امیرالمؤمنین علیه السلام آورده است. می گوید:

شخصیت امیرالمومنین مانند شیشه عطر بود دشمن ها خواستند شیشه را بشکنند  نمی دانستند که اگر شیشه عطری را بشکنی تازه عطر آن بلند می شود...

سردار سلیمانی

احد داوری
۱۴ دی ۹۸ ، ۰۸:۲۸ موافقین ۸ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

من در ماه های پایانی جنگ یعنی بهار 1367 علی رغم جانبازی باز به جبهه رفتم، عراقی ها در آن روز بسیار گستاخ شده بودند و مردم شهر ها بویژه تهران را با موشک می زدند. من توانایی همراهی با رزمندگان در شب های حمله را نداشتم. از این رو وارد یگان دریایی شدم؛ بازگشت به دوران شیرین کودکی، اروند و قایق و ماهی. در یگان دریایی به خوبی از پس کار برآمدم ... امروز وقتی در خرمشهر قدم می زنم؛ با اینکه پایم لنگ می زند، بی اندازه احساس رضایت می کنم. اگر آن روزها افرادی چون من به عشق لبخند امام جان خود را در طبق اخلاص ننهاده بودند، شاید امروز بر خرمشهر عزیز نام جعلی محمره بود. من اندکی از پیامدهای جنگ را به دوش کشیدم؛ اما امروز فرزندم آزادانه در ساحل زیبای خرمشهر گام بر می دارد و به زادگاه سرافراز و از خاک و خون گذشته پدرش می بالد، آیا این کم است؟

راوی: اصغر لک علی آبادی 

 

منبع: دسته یک، صفحه 172 و 173

احد داوری
۱۰ دی ۹۸ ، ۱۲:۱۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

مادر شهید اکبر مدنی:

در زمستان، در کوه های سرد کردستان خدمت می کرد، مدتی بود که نه تلفن زده بود و نه نامه فرستاده بود. آخر سر طاقت نیاوردیم و پدرش به کردستان رفت، تا خبری از اکبر بگیرد؛ یک جفت کفش کتانی هم برایش فرستادم تا در سنگر راحت باشد. وقتی از کردستان برگشت، بدنش پر از تاول و زخم بود؛ سالک داشت. به خاطر سردی هوا، رزمندگان غالبا در سگر مانده بودند و بهداشت آنها به خوبی رعایت نشده بود. اکبر، کفش کتانی را که برایش خریده بودیم، نپوشیده و به خانه آورد و گفت: مادر این را به مرکز کمک به جبهه برسان. دیگر رزمنده ها بیشتر از من به این احتیاج دارند.

 

منبع: دسته یک، صفحه 82

احد داوری
۰۹ دی ۹۸ ، ۱۴:۵۳ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

به خاطر دارم که در حال باز داشت در هواپیما نشسته بودم تا مرا از زاهدان به تهران ببرند. به یاد پدرم افتادم و ناگهان اندوهی سنگین قلبم را فشرد و دلواپسی عجیبی وجودم را فرا گرفت. به خود گفتم: حال که در هواپیما چنین وضعی دارم، پس وقتی وارد بازداشت‌گاه شوم، چه حالی خواهم داشت؟ به خدای متعال متوسل شدم و به درگاهش لابه کردم تا دلم آرام گیرد. دقایقی فکرم از این موضوع منصرف شد. سپس بار دیگر که به یاد پدر افتادم، دیدم این بار بدون آن حالت اضطراب و نگرانی به او فکر می کنم. در دلم حالت دلتنگی و اشتیاق و مهر و عطوفت بود، اما همراه با آرامشی که هنوز شیرینی آن را به روشنی در خاطر دارم. خدای بزرگ را شکر که دعایم را مستجاب فرمود و با دادن سکینه و آرامش، به من لطف کرد.

 

منبع: «خون دلی که لعل شد» (خاطرات حضرت آیت الله العظمی سید علی خامنه ای (مد ظله العالی) از زندان ها و تبعید دوران مبارزات انقلاب اسلامی)، صفحه 7 و 8

احد داوری
۰۸ دی ۹۸ ، ۱۶:۰۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

 پدر همواره به من محبت ویژه داشت و در سفرهای خود با من مانوس می شد. پدرم یک بار بینایی خود را از دست داد، ولی بعدا شفا یافت. درمان چشم خود را در تهران ادامه می داد. سه بار به تهران رفت، ولی حاضر نشد کسی جز من همراهش باشد. سال 1342 در قم بودم . پدر به من نامه نوشت که به مشهد بیایم تا او را در سفر درمانی به تهران همراهی کنم، اما رفتن من به مشهد به تاخیر افتاد و علت آن، ماموریتی بود که در رابطه با مسائل تبلیغ باید در زاهدان انجام می دادم. به زاهدان رفتم و در آنجا بازداشت شدم. مهم ترین نگرانی من هنگام بازداشت، پدرم بود که بی من به سفر نمی رفت.

 

منبع: «خون دلی که لعل شد» (خاطرات حضرت آیت الله العظمی سید علی خامنه ای (مد ظله العالی) از زندان ها و تبعید دوران مبارزات انقلاب اسلامی)، صفحه 7

احد داوری
۰۷ دی ۹۸ ، ۱۷:۲۳ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

به یاد دارم ما پسران به خانه پدربزرگمان مرحوم میردامادی می رفتیم، ایشان هم مثل پدرها و پدربزرگ های دیگر، یک ریال یا نیم ریال به ما می داد، که البته پول ناچیزی بود؛ اما پیش می آمد که مادر ناگزیر می شد همین مبلغ ناچیز را از ما بگیرد تا با آن برای شام ما چیزی بخرد. من در خانه پدر، از فقر چیزهایی دیده ام که در خانه علمای دیگر کمتر دیده می شود.

 

منبع: «خون دلی که لعل شد» (خاطرات حضرت آیت الله العظمی سید علی خامنه ای (مد ظله العالی) از زندان ها و تبعید دوران مبارزات انقلاب اسلامی)، صفحه 6

احد داوری
۰۶ دی ۹۸ ، ۱۸:۵۱ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

بچه های دسته تا آخرین روز که ساک ها و وسایل شخصی خود را  به تعاونی لشکر تحویل دادیم، مشغول درس خواندن بودند؛ حتی یکی – دو نفر از بچه ها یک کتاب هم برای خواندن در اردوگاه بعدی با خود برداشتند تا پس از عملیات برای امتحان آماده باشند.

 

 منبع: دسته یک، ص 46

احد داوری
۰۵ دی ۹۸ ، ۱۹:۲۹ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

نیمه شبی از گوشه چادر صداهایی شنیدم، خوب که دقت کردم، دیدم دو سه تا از بچه ها، از جمله سعید پور کریم، در خواب ذکر می گویند. خواب خواب بودند؛ اما صدای «یا علی» و «یا مهدی» و ... از لبانشان شنیده می شد. فرق زندگی شهری که با فیلم سینمایی و تلویزیون به شب می رسد و زندگی در جبهه که شب و روزش با سوره واقعه و دعای کمیل و نماز شب و توسل پیوند خورده، همین است.

 راوی: محسن گودرزی

 

منبع: دسته یک، ص 41 و 42

احد داوری
۰۴ دی ۹۸ ، ۲۰:۴۶ موافقین ۵ مخالفین ۱ ۰ نظر