امام علی علیهالسلام: ذُروَةُ الغایاتِ لا یَنالُها إلاّ ذَوُو التَّهذیبِ وَ المُجاهَداتِ.
غررالحکم: حدیث ۵۱۹۰
بر بلنداى اهداف نرسد، مگر کسى که خود را مهذّب ساخته و با نفس خویش، جهادها کرده باشد.
امام علی علیهالسلام: ذُروَةُ الغایاتِ لا یَنالُها إلاّ ذَوُو التَّهذیبِ وَ المُجاهَداتِ.
غررالحکم: حدیث ۵۱۹۰
بر بلنداى اهداف نرسد، مگر کسى که خود را مهذّب ساخته و با نفس خویش، جهادها کرده باشد.
ماجرای مباهله نزد اهل بیت(علیهمالسلام)، صحابه و علمای امامیّه، امری قطعی و تردیدناپذیر است، به گونه ای که در استدلال ها و احتجاج های ائمّه(علیهمالسلام) بارها بازگو می شده است. حضرت علی(علیهالسلام) نیز در بیان فضایل خود به آیه مباهله استدلال می فرموده است.[ کتاب الخصال، ج2، ص550؛ بحار الانوار، ج29، ص9]
محققان اهل سنّت، چه معتزلی و چه اشعری، این آیه را دلیلی قوی بر فضیلت اصحاب کسا می شناسند و همگی در پیشگاه آن خاضع اند: «زمخشری» که متفکری «معتزلی» است، ذیل آیه مباهله پس از نقل حادثه «کسا» می گوید: و فیه دلیل لا شی ء أقوی منه علی فضل أصحاب الکساء(علیهمالسلام).[ الکشاف، ج1، ص370]
فخر رازی نیز که از متفکران «اشاعره» است، پس از نقل داستان «کساء» می گوید: و اعلم أنّ هذه الروایة کالمتّفق علی صحّتها بین أهل التفسیر و الحدیث.[ التفسیر الکبیر، مج4، ج8، ص89] ...
به هر روی، افزون بر اهل بیت عصمت و طهارت(علیهمالسلام) که سخنشان براساس حدیث «ثقلین» در کمال صحّت است، بسیاری از صحابه، گروهی از تابعان و برخی که جزو صحابه یا تابعان به شمار نمی آیند، داستان مباهله و حدیث کسا را نقل کرده اند؛ ولی مفسّری مثل صاحب المنار و پیروان او، به پیروی از برخی مفسّران اهل سنّت که تعصّب آنها مانع آزاداندیشی شان است، می گویند: این مطالب را شیعیان نقل کرده اند و مقصودشان نیز ترویج تشیّع است.
در پاسخ باید گفت:
اولاً روایات داستان مباهله، معتبر است و شیعه و سنّی آنها را نقل کرده اند و در صحیح مسلم و بخاری نیز آمده است؛ اگر «مسلم» و «بخاری» را شیعه می دانید، پس تسنّن دیگر باید رخت بربندد و چنانچه بگویید روایات این دو را شیعه جعل کرده است، دیگر برای شما سندی نمی ماند، زیرا مهمترین سند شما که همین دو کتاب است، بی اعتبار می شود. ثانیاً مراد و انگیزه شیعه از نقل داستان مباهله، عمل به ثقلین است.
تسنیم، جلد 14صفحه482 - 484
یَا کُمَیْلُ قُلْ عِنْدَ کُلِ شِدَّةٍ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ تُکْفَهَا وَ قُلْ عِنْدَ کُلِّ نِعْمَةٍ الْحَمْدُ لِلَّهِ تَزْدَدْ مِنْهَا وَ إِذَا أَبْطَأَتِ الْأَرْزَاقُ عَلَیْکَ فَاسْتَغْفِرِ اللَّهَ یُوَسِّعْ عَلَیْکَ فِیهَا
(تحف العقول ؛ ص174)
ای کمیل در هنگام سختی ها بگو « لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ » (هیچ تکیه گاه و نیرویی جز خدا نیست) تا آن سختی برطرف شود. و در هر نعمتی بگو « الْحَمْدُ لِلَّهِ » ( سپاس مخصوص خداست) تا نعمتت زیادتر گردد. هر گاه روزی ات دیر رسید استغفار کن تا در روزی ات گشایش پدید آید.
در روز عید سعید غدیر وجود مبارک علی ابن ابی طالب(علیهالسلام) به دست گرامی رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و با عمامه شخصی رسول خدا به نام «سَحاب» معمّم شد؛ چنانکه فرمود: پیامبر در روز غدیر مرا معمم کرد؛ «عمّمنی رسول اللّه (صلّی الله علیه وآله وسلّم) یوم غدیر خم بعمامة فسدل نمرقها علی منکبی».[ الغدیر، ج1، ص292]
هنگامی که رسول گرامی، وجود مبارک علی(علیهالسلام) را به دست خود معمم کرد، براساس برخی نقلها به آن حضرت فرمود: ای علی! عمامه تاج عرب است: «یا علی! العمائم تیجان العرب» و بر طبق نقلی دیگر پیامبر فرمود: تاج فرشتگان نیز چنین است: «هکذا تکون تیجان الملائکة».[ همان، ص291]
حلبی در سیره می گوید: پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) عمامه ای به نام «سحاب» داشت که علی(علیهالسلام) را با آن معمم کرد. پس هرگاه علی(علیهالسلام) با آن عمامه می آمد، رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) می فرمود: علی در سحاب نزد شما آمد: «أتاکم علیّ فی السحاب»؛ یعنی با عمامه ای که پیامبر به آن حضرت بخشیده بود.[ سیره حلبی، ج3، ص369؛ الغدیر، ج1، ص292]
بیگانه ای که در پی طعن بر شیعه بود و می پنداشت که «سحاب» در این روایات به معنای ابر است، گفت روافض (شیعیان) می گویند: علی(علیهالسلام) در میان ابرهاست، در حالی که سحاب نام عمامه رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) بود که بر سر علی(علیهالسلام) نهاد و او را به تاج فرشتگان متوّج و معمم کرد.
منبع: عید ولایت، آیت الله جوادی آملی، صفحه 141 – 144
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: بر روی دَرِ بهشت حلقه ای از یاقوت سرخ است، بر صفحه ای زرّین. هنگامی که آن حلقه بر صفحه زرین کوفته شود، صدا و طنین آن «یا علی» است؛
«إنّ حلقة باب الجنة من یاقوتة حمراء علی صفائح الذهب، فإذا دقّت الحلقة علی الصفحة طنّت وقالت: یا علی».[بحار الانوار ج8 ص 122]
این حدیث شریف را استاد علامه طباطبایی(رضوان اللّه علیه) در مجلس درس چنین شرح دادند:
سرّ این که صدای کوبه در بهشت «یاعلی» است، این است که بر طبق معمول، کسی که بخواهد وارد خانه ای شود، دقّ الباب می کند و صاحب خانه را صدا می زند تا با اجازه و اذن او وارد شود، و چون صاحب بهشت علی(علیهالسلام) است، صدای طنین در «یاعلی» است. این مقام از آن حضرت و اهل بیت(علیهمالسلام) است.
منبع: شمیم ولایت، آیت الله جوادی آملی، صفحه 149 - 151
جابر از امام باقر(علیهالسلام) نقل می کند که امیر مؤمنان (علیهالسلام) هنگام بازگشت از نهروان، در کوفه خطابه ای ایراد کرد؛ زمانی که شنید، معاویه او را دشنام می دهد و اصحاب او را به شهادت می رساند. آن حضرت پس از حمد خدا و درود بر رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: اگر آیه (وأما بنعمة ربّک فحدّث)[ضحی: 11] در کتاب خدا وجود نداشت، فضایل خود را برنمی شمردم.
آنگاه فرمود: ای مردم! خبرهایی به من رسیده و می دانم که اجلم نزدیک شده است... و من در میان شما وا می گذارم آنچه را که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) در میان امت بر جای گذاشت و آن کتاب و عترت او است؛ «أیها الناس إنه بلغنی ما بلغنی وإنّی أری قد اقترب أجلی... وإنی تارک فیکم ما ترکه رسولاللّه(صلی الله علیه و آله و سلم): کتاب اللّه وعترتی». آنگاه در شمار فضایل خویش فرمود: من دروازه شهر علم و خزانه دار علم رسولخدا(صلی الله علیه و آله و سلم) و وارث آن هستم؛ «أنا باب مدینة العلم وخازن علم رسولاللّه(صلی الله علیه و آله و سلم) و وارثه»[ بحارالأنوار، ج33، ص283].
امیر مؤمنان(علیهالسلام) در این خطابه برخی تعبیرهای رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) درباره خودش را در نظر داشت؛ پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) به علی(علیهالسلام) فرمود: «أنا مدینة العلم وأنت یا علی بابها»[بحار الانوار، ج10، ص120]؛ من شهر علمم و تو ای علی دَرِ شهر علم پیامبر هستی.
رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در این کلام بلند، امیر مؤمنان(علیهالسلام) را دَرِ شهر علم رسالت معرفی کرد نه دربان و حاجب آن، و بین این دو تفاوت بسیار است؛ دربان هم حاجب است و هم محجوب؛ زیرا هم خود حق ورود به حرم ندارد و هم حق ندارد دیگری را به حرم راه بدهد. اما در دو چهره دارد؛ چهرهای به درون حرم و چهره ای به بیرون. پس در گرچه حاجب دیگران است، ولی خود محجوب نیست. راهیابی به شهر علم پیامبر، جز از راه علی و اولاد علی (علیهالسلام) میسور کسی نیست و اگر آنان کسی را راه ندادند و با آنان پیوند نداشت، به درون شهر راه ندارد.
منبع: شمیم ولایت، آیت الله جوادی آملی، صفحه 149 - 151
بدترین مشکل برای رهبران الهی ضعف فرهنگی مردم است؛ موسای کلیم که از پیامبران بزرگ اولوالعزم بود. کسی است که از دریا و شمشیر نمی ترسید. وقتی ذات اقدس خداوند به او دستور داد که به سوی دریا حرکت کن، بنی اسرائیل معترضانه به او گفتند: ای موسی! دریا در پیش رو و شمشیر فراعنه در پشت سر ماست و ما را بین دو مرگ میخکوب کرده ای.
موسی(علیهالسلام) گفت: چنین نیست، زیرا پروردگارم با من است و به زودی مرا راهنمایی خواهد کرد؛ (کَلاّ إنّ معی ربّی سیهدین)[شعراء: 62]. با حرف ردع «کلاّ» آنان را خاموش کرد و فرمود امواج دریا و شمشیر فراعنه در اختیار خدا است. اگر خدا بگوید باز گرد، باز می گردم و پیروز می شوم و اگر بگوید به دریا برو به دریا می روم. ... موسای کلیم که بین دو مرگ به یاد خدا بود و امنیت خود را از خدا دریافت کرده بود، احساس ترس نکرد ، اما وقتی ساحران فرعون چوبها و طنابها را در میدان مبارزه انداختند: (سحروا أعین الناس واسترهبوهم)[اعراف: 116]، مردم که تماشاچی میدان مسابقه بودند، دیدند که مارهای فراوانی در این میدان در جنب و جوش است. موسایی که عصا را اژدها می کند و خود اژدها افکن است، در اینصحنه ترسید: (فأوْجس فی نفسه خیفة موسی)[طه: 67].
امیرمؤمنین(علیهالسلام) در تحلیل ترس حضرت موسی می فرماید: موسای کلیم برای خود نترسید، ترس وی از این بود که جاهلان پیروز شوند و مردم را به گمراهی بکشانند. ترس موسای کلیم از این بود که ساحران با عصاها و طنابها میدان مسابقه را میدان مار کردند. او اگر عصا را بیندازد و آن هم یک مار بشود و مردم نتوانند بین سحر ساحران و اعجاز او فرق بگذارند، چه کند؟ «لم یوجِس موسی (علیهالسلام) خیفةً علی نفسه، بل أشفق من غلبة الجُهّال ودول الضلال»[ نهج البلاغه، خطبه 4]. آن که نتواند بین سحر و معجزه فرق بگذارد، با او چه می توان کرد؟ آن صحنه جای این نبود که کسی از سر نصیحت بگوید: «سحر با معجزه پهلو نزند دل خوشدار»؛ زیرا بر اثر ضعف فکری مردم سحر با معجزه پهلو می زد و موسای کلیم از ضعف فکری مردم می ترسید.
هراس رسول گرامی اسلام نیز از این بود که مردم نتوانند تشخیص بدهند که ولایت علی بن ابی طالب(علیهالسلام) در رخداد غدیر، حکم خدا و نصب الهی است. شخصیت علی(علیهالسلام) همانند ندارد و هرگز سخن از امارت و سلطنت در میان نیست.
خدای سبحان فرمود: (واللّه یعصمک من النّاس) (مائده: 67)؛ یعنی کاری می کنم که طرز فکر مردم دگرگون شود و مردم کار تو را توطئه نپندارند و تو را متهم نکنند. ... خدای سبحان حادثه غدیر را با چنین اهمیّتی برای رسول گرامی تحلیل و تبیین کرد.
منبع: شمیم ولایت، آیت الله جوادی آملی، صفحه 118 - 120
در سراسر جهان هستی، همه نعمتهای مادی و معنوی از سوی خدای سبحان است؛ (ومابکم من نعمةٍ فمن اللّه)[نحل: 53]. نعمتهایی که انسانهای عادی هرگز توان شمارش آن را ندارند: (وإن تعدّوا نعمة اللّه لاتُحْصوها)[نحل: 18].
خدای سبحان در قرآن کریم گاهی از نعمتهای مادی و روزی های ظاهری مانند آسمان، زمین، آفتاب وماه یاد می کند و گاهی از نعمتهای معنوی و باطنی؛ چنانکه به عیسای مسیح میفرماید: به یاد نعمتهایی باش که به تو و مادرت مریم دادم، آنگاه که تو را به روح القدس تأیید کردم که در گهواره و نیز در میانسالی با مردم سخن گفتی وآنگاه که تو را کتاب و حکمت و تورات و انجیل آموختم و آنگاه که به اذن من از گِل پرنده میساختی، پس در آن می دمیدی و به اذن من پرندهای می شد و کور مادرزاد و پیس را به اذن من شفا میدادی و آنگاه که مردگان را به اذن من [زنده از قبر] بیرون میآوردی (مائده: 110)
درباره بنی اسرائیل نیز نعمتهای محدودی را یادآوری کرده، میفرماید: به یاد نعمتهایی باشید که به شما دادم؛ (بقره: 47)
نعمتهای معنوی مراتب و درجاتی دارد که برترین آنها نعمت رسالت و امامت است. از این رو، در قرآن کریم از هر دو نعمت به «منّت» (نعمت سنگین و توان فرسایی که حمل و هضم آن دشوار باشد، نه منّت زبانی) یاد میکند؛ درباره رسالت و بعثت پیامبران میفرماید: (لقد منّ اللّه علی المؤمنین إذ بعث فیهم رسولاً من أنفسهم)[ آل عمران: 164] و درباره امامت نیز میفرماید: (ونرید أن نمنّ علی الذین اسْتُضعفوا فی الأرض ونجعلهم أئمّةً ونجعلهم الوارثین)[قصص: 5]؛ زیرا پیامبران و امامان تأمین کنندگان سعادت ابدی انسان هستند.
در قرآن کریم تنها درباره جریان غدیر خم و ولایت امیرمؤمنان(علیهالسلام) تعبیر منحصر به فرد «اتمام نعمت» آمده است: (الیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی)[مائده: 3]. سخن از «أنعمت علیکم» نیست، بلکه خداوند میفرماید: (أتممت علیکم نعمتی)؛ «نعمتم را بر شما تمام کردم»؛ یعنی همان طور که نبوت و رسالت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) کاملترین نبوّت و رسالت است و پس از آن نبوّتی نیست، ولایت و امامت علی و اولاد علی(علیهمالسلام) نیز کاملترین ولایت و امامت است و پس از آن امامتی نیست.
از منظر قرآن کریم در غدیرخم که عید بزرگ ولایت است، نعمتهای معنوی الهی به برترین حدّ وبالاترین نصاب خود رسید. حال چون نعمتی برتر از ولایت علی و اولاد علی(علیهالسلام) نیست، عید غدیر برترین اعیاد امّت اسلامی است.
منبع: شمیم ولایت، آیت الله جوادی آملی، صفحه 112 - 114
اعتصام به ریسمان الهی دستور الهی بوده (آلعمران ۱۰۳) و اتحاد میان مردم بهاندازهای اهمیت دارد که در حدیث نبوی از لوازم مسلمانی دانسته شده است: ثَلَاثٌ لَایُغِلُّ عَلَیْهِنَ قَلْبُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ: إِخْلَاصُ الْعَمَلِ لِلَّهِ و النَّصِیحَةُ لِأَئِمَّةِ الْمُسْلِمِینَ و اللُّزُومُ لِجَمَاعَتِهِمْ؛ سه چیز است که دل هیچ فرد مسلمانى در آنها خیانت روا نمیداند: خالص نمودن عمل براى خدا، خیرخواهى برای پیشوایان مسلمانان و همراه بودن با جماعت مسلمانان (کلینى، کافی، چاپ دار الحدیث، ج۲، ص ۳۳۶).
بااینحال برخی از مسلمانان متوجه اهمیت این مسئله نشده و گرفتار تفرقه میشوند، همان راهی که دشمن برای اختلافافکنی میان نیروهای انقلابی در برخی مواقع انتخاب میکند، نمونه قرآنی چنین تلاشی از سوی دشمن را میتوان تفرقهافکنی فرعون دانست تا فرزندان یعقوب علیهالسلام نتوانند با یکدلی علیه فرعون قیام نمایند (طباطبایى، المیزان، ج ۱۶، ص ۸): «إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِی الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِیَعًا یَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِّنْهُمْ یُذَبِّحُ أَبْنَاءهُمْ وَیَسْتَحْیِی نِسَاءهُمْ إِنَّهُ کَانَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ»؛ فرعون در سرزمین [مصر] سر برافراشت و مردم آن را طبقه طبقه ساخت طبقهاى از آنان را زبون مىداشت پسرانشان را سر مىبرید و زنانشان را [براى بهرهکشى] زنده بر جاى مىگذاشت که وى از فسادکاران بود (قصص ۴).
تاریخ نشان داده است که وجود نیروهای انقلابی کارآمد باعث میشود تا دشمن از این راه نتواند بر جامعه تسلط یابد، ازجمله فردی همانند حضرت هارون علیهالسلام که در ماجرای گوسالهپرستی بنیاسرائیل، برای عدم تفرقه میان موحدان، راه سکوت را در پیش گرفت: «قَالَ یَا هَارُونُ مَا مَنَعَکَ إِذْ رَأَیْتَهُمْ ضَلُّوا أَلَّا تَتَّبِعَنِ أَفَعَصَیْتَ أَمْرِی قَالَ یَا ابْنَ أُمَّ لَا تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَلَا بِرَأْسِی إِنِّی خَشِیتُ أَن تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی»؛ [موسى] گفت اى هارون وقتى دیدى آنها گمراه شدند چه چیز مانع تو شد که از من پیروى کنى آیا از فرمانم سر باز زدى؟ گفت اى پسر مادرم نه ریش مرا بگیر و نه [موى] سرم را من ترسیدم بگویى میان بنى اسرائیل تفرقه انداختى و سخنم را مراعات نکردى (طه ۹۲ – ۹۴).
شبیه این حرکت هارون علیهالسلام پس از رحلت پیامبر خاتم صلیالله علیه و آله و سلم در گفتار و رفتار حضرت علی علیهالسلام دیده میشود که حضرت میفرماید: ولَیْسَ رَجُلٌ فَاعْلَمْ أَحْرَصَ عَلَى جَمَاعَةِ أُمَّةِ محمَّد صلى الله علیه و آله وأُلْفَتِهَا مِنِّی أَبْتَغِی بِذَلِک حُسْنَ الثَّوَابِ وکَرَمَ الْمَآب؛ بدان! هیچکس نسبت به وحدت، اتّحاد، الفت و همزیستى امّت محمّد صلى الله علیه و آله از من حریصتر و کوشاتر نیست. من در این کار پاداش نیک و سرانجام شایسته را از خدا مى طلبم. (نهجالبلاغه، نامه ۷۸)
بخشی از مقاله مراتب حساسیت نیروهای انقلابی در برابر دشمن از دیدگاه قرآن کریم
.
امیر مومنان حضرت علی علیه السلام پس از ضربه ابن ملجم، به فرزندانش امام حسن و امام حسین علیهما السلام چنین وصیت می کنند:
.
... وَ اللَّهَ اللَّهَ فِی الْقُرْآنِ لَا یَسْبِقُکُمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَیْرُکُم (نهج البلاغه صبحی صالح، نامه 47)
.
... خدا را، خدا را، در باره قرآن، مبادا دیگران در عمل به آن، بر شما سبقت گیرند.
.
وَ قَالَ علی علیه السلام: أَفْضَلُ الْعِبَادِةِ الصَّبْرُ وَ الصَّمْتُ وَ انْتِظَارُ الْفَرَج (ابن شعبه حرانی، تحف العقول ؛ ص201)
.
حضرت علی علیه السلام فرمودند:
برترین عبادت صبر و خاموشی و انتظار فرج است.
میزان اشتیاق پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به دیدار علی علیه السلام به اندازه ای است که در منابع شیعه و سنی روایاتی در این زمینه ذکر شده است، از جمله در سنن ترمذی (از صحاح سته اهل تسنن) از ام عطیه روایتی آورده است که وی می گوید:
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم لشکری را به نبرد فرستاد که حضرت علی علیه السلام هم با آنها بود، پس از آن از پیامبر شنیدم که دست هایش را به دعا بلند کرده و چنین دعا می کرد: بارالها مرا نمیران تا علی را ببینم.
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ بَشَّارٍ وَ یَعْقُوبُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ وَ غَیْرُ وَاحِدٍ قَالُوا: أَخْبَرَنَا أَبُو عَاصِمٍ، عَنْ أَبِی الْجَرَّاحِ، حَدَّثَنِی جَابِرُ بْنُ صُبَیْحٍ قَالَ: حَدَّثَتْنِی أُمُّ شَرَاحِیلَ قَالَتْ: حَدَّثَتْنِی أُمُّ عَطِیَّةَ قَالَتْ: بَعَثَ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ سَلَّمَ جَیْشًا فِیهِمْ عَلِیٌّ، قَالَتْ: فَسَمِعْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ سَلَّمَ وَ هُوَ رَافِعٌ یَدَیْهِ یَقُولُ: «اللَّهُمَّ لَا تُمِتْنِی حَتَّى تُرِیَنِی عَلِیًّا»
(ترمذى، محمد بن عیسى، الجامع الصحیح و هو سنن الترمذی، 6جلد، قاهره، دار الحدیث ، چاپ اول: 1419 ق، ج5 ص 461)
فرایند درک و تفسیر متن با زمینههای فکری، اجتماعی، تاریخی و فرهنگیای که در زمان خلق اثر و تکوین متن و گفتار، مولف را احاطه کرده و او در آن جغرافیای خاص فرهنگی، اجتماعی و تاریخی به خلق اثر پرداخته است در ارتباط است واین مطلب در جای خود یک اصل عقلایی در گفتمان متعارف بشری است که در تحلیل، تفسیر و معناشناسی یک متن، نوشتار یا گفتار یک اندیشمند، فضای کلی و آهنگ سخن وی را باید مورد عنایت قرار داد. این مساله در مورد امام علی علیه السلام مساله از اهمیت بیشتری برخوردار است؛ زیرا آن حضرت در رأس حکومت اسلامی قرار گرفته و بیشک فرامینی که به عنوان حاکم اسلامی از حضرتامیرعلیهالسلام صادر شدهاست باید به طور ویژه و با در نظر گرفتن شرایط و موقعیتهای خاص امام علیهالسلام ملاحظه و تفسیر گردد. همچنین امیرمومنان علی علیهالسلام، بزرگمرد تاریخ بشریت است که هیچگاه گذشت زمان پرده کهنگی و غبار فراموشی بر سیمای پرفروغ او نیفکنده و از شکوه آن نکاسته و جلوههای تقوا، عدالت، جهاد و دیگر صفات برجسته او را از یاد نبرده و در برابر دنیایی از عظمت، دانش و حکمت او سر تعظیم فرود آوردهاست
با عنایت به مساله مزبور، در این مجال برآنیم تا مجموع شرایط فرهنگی، علمی، اجتماعی و تاریخی عصر حضرت علی علیه السلام را به طور مختصر مورد کنکاش قرار دهیم، این واکاوی به ذکر شرایط کلی پرداخته است که در چنین مواقعی، امام به ایراد خطبه پرداخته و مطالبی را بیان نمودهاند یا رفتاری را انجام داده اند که از لحاظ رفتارشناسی قابل تامل و واکاوی است. بدین منظور پس مفهوم شناسی بحث، به تبیین اهمیت مساله پرداخته شده و با ذکرمثال هایی ضرورت مساله تشریح شده است؛ سپس به طور مختصر فضای فرهنگی اجتماعی عصر امام علی علیهالسلام از زمان رحلت پیامبراعظم صلی الله علیه و آله و سلم تا شهادت امام علی علیه السلام مورد مداقه قرار گرفته است.
واژگان کلیدی: امام علی علیه السلام، فرهنگی و اجتماعی، خلافت، ناکثین، مارقین، قاسطین
«نهجالبلاغه» مجموعهای ماندگار از سخنان مولای متقیان امیر مؤمنان علی علیهالسلام است که افزون بر جذب اندیشهها، به دلها نیز عشق و نشاط میبخشد؛ و «دروغ» صفت رذیلهای است که بیانگر نوعی نفاق و منصرف شدن از حق بوده و کلید تمام گناهان میباشد و ضمن فراهم آوردن زمینه رسوایی و زبونی، انسان را از لحاظ فکری، فرهنگی و اخلاقی به پستی میکشاند.
آنچه در این مجال مورد کنکاش قرار گرفتهاست بررسی نگاه نهج البلاغه به دروغ است؛ برای نیل به این مقصود نویسنده با مداقه در واژگان کلیدی، از جمله آثار زیانبار دروغ را رسوایی، بی آبرویی، از دست دادن پایگاه اجتماعی و اعتماد مردم، دورشدن از ایمان واقعی و قرار گرفتن بر لب پرتگاه هلاکت و پستی می شمارد؛ همچنین مهم ترین انگیزه دروغگویی را ضعف ایمان و اعتقاد می داند و رسیدن به دنیادی مادی و ترس از قدرتهای دنیوی را از دیگر انگیزهها می شمارد که برای درمان این صفت رذیله باید با تفکر در آثار زیانبار دروغ این ریشه ها را خشکاند.
جواز دروغ مصلحتی و توریه از جمله مواردی است که به صورت جزئی در نهج البلاغه به آن اشاره شده است. ولی مهمتر از آن اشارههای مکرر نهج البلاغه به پرهیز از دروغ در فرهنگ وحی است که علی علیه السلام دروغ را از قرآن کریم، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و راسخان در علم منتفی دانسته و بارها از خود دفع اتهام دروغ می نماید و به فتنه هایی اشاره می کند که در آنها دروغ بستن به خدا و پیامبر فزونی می گیرد و با اشاره به احادیث جعلی و دروغ بستن بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم پایه های اولیه علم رجال را بنیان میگذارد. نویسنده برای ارائه بحث جامع از دروغ به تناسب مطالب مطرح شده، نقیض دروغ را از نظر دور نداشته و تا حدی که مخل به اصل بحث نباشد اشاره های گذرا به صدق و راستی نیز نموده است.
واژگان کلیدی: نهجالبلاغه، دروغ، دروغگویی، راستی