برخی مواقع از دست دادن والدین علاوه بر فشار روحی، باعث دشواری زندگی نیز می شود بویژه اگر والدین چیزی از خود به ارث نگذارند. دوستان واقعی کسانی هستند که در این زمان به یاری بشتابند و با دست محبت خود، بار دیگر رونقی به زندگی همدیگر دهند. چیزی که این روزها کمتر شاهد آن هستیم و باید با الگو گیری از سبک زندگی اهل بیت علیهم السلام و یارانشان طرحی نو دراندازیم، ماجرای ابن سیابه نمونه ای از این موارد است که نکات جالبی در رفتار هر دو طرف دیده می شود: کمک مالی، سرمایه گذاری مناسب و به موقع، بازگردادن به موقع اصل سرمایه، توجه به تذکر پدر و مادر، زیارت خانه خدا، زیارت امام صادق علیه السلام، ادب نشستن در محضر امام، چگونگی توجه به فرمایش امام و... نکاتی است که در این ماجرای واقعی وجود دارد و از آن قابل برداشت است. اگر بگوییم این موارد افسانه مانند هستند به گزاف نگفته ایم، اینک اصل داستان با بیان رسای شهید مطهری:
عبد الرحمن بن سیابه کوفى، جوانى نورس بود که پدرش از دنیا رفت. مرگ پدر از یک طرف، فقر و بیکارى از طرف دیگر روح حساس او را رنج مى داد. روزى در خانه نشسته بود که کسى در خانه را زد. یکى از دوستان پدرش بود. به او تسلیت گفت و دلدارى داد. سپس پرسید: «آیا از پدرت سرمایه اى باقى مانده است؟».
«نه.».
- این هزار درهم را بگیر، اما بکوش که اینها را سرمایه کنى و از منافع آنها خرج کنى.».
این را گفت و از دم در برگشت و رفت.
عبد الرحمن خوشحال و خرم پیش مادرش رفت و کیسه پول را به او نشان داد و جریان را نقل کرد. طبق توصیه دوست پدرش به فکر کاسبى افتاد. نگذاشت به فردا بکشد. تا شب آن پول را تبدیل به کالا کرد. دکانى براى خود در نظر گرفت و مشغول کار و کسب شد. طولى نکشید که کار و کسبش بالا گرفت