مطالعات دانشجویی

مطالبی از قرآن و احادیث، نکاتی از سیره بزرگان و مقالات شخصی

مطالعات دانشجویی

مطالبی از قرآن و احادیث، نکاتی از سیره بزرگان و مقالات شخصی

مطالعات دانشجویی


امام خامنه ای:
باید در کشور ما و در میان جامعه‌ى ما ترتیبى اتّخاذ بشود که همه‌ى آحاد مردم به‌نحوى با قرآن انس داشته باشند و مفاهیم قرآنى براى اینها مفهوم باشد و معانى قرآن را درک کنند، به قرآن مراجعه کنند؛ ولو به طور اجمال از مفاهیم قرآنى سر دربیاورند.
(8 تیر 1393)

********************

امام خامنه‌ای:
«دشمنان می خواهند یاد شهدا احیا نشود برای اینکه جاده شهادت کور بشود» (6 اسفند 1397)

آخرین مطالب

۳۳۴ مطلب با موضوع «سبک زندگی بزرگان و شهدا» ثبت شده است

 

شخصى با هیجان و اضطراب به حضور امام صادق علیه السلام آمد و گفت:

«درباره من دعایى بفرمایید تا خداوند به من وسعت رزقى بدهد، که خیلى فقیر و تنگدستم.».

امام: «هرگز دعا نمى ‏کنم.».

- چرا دعا نمى‏ کنید؟!

«براى اینکه خداوند راهى براى این کار معین کرده است. خداوند امر کرده که روزى را پى جویى کنید و طلب نمایید. اما تو مى‏ خواهى در خانه خود بنشینى و با دعا روزى را به خانه خود بکشانى!»

 

مجموعه آثار شهید مطهری، ج 18، ص 197

احد داوری
۲۰ خرداد ۹۹ ، ۱۶:۴۳ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

یکی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده است که در یکى از مسافرتها در منزلى فرود آمدیم.

همه متفرق شدند براى اینکه تجدید وضویى کنند و آماده نماز بشوند. دیدیم که پیغمبر اکرم بعد از آنکه از مرکب پایین آمد، طرفى را گرفت و رفت. مقدارى که دور شد، ناگهان برگشت.

 

اصحاب با خود فکر مى کنند که پیغمبر براى چه بازگشت؟ آیا از تصمیم اینکه امروز اینجا بمانیم منصرف شده است؟ همه منتظرند ببینند آیا فرمان مى دهد که حرکت کنید برویم. ولى مى بینند پیامبر چیزى نمى گوید. تا به مرکبش مى رسد. بعد، از آن خورجین یا توبره روى آن، زانوبند شتر را در مى آورد، زانوى شترش را مى بندد و دوباره به همان طرف راه مى افتد.

 

اصحاب با تعجب گفتند: پیامبر براى چنین کارى آمد؟! این که کار کوچکى بود! اگر از آنجا صدا مى زد: آى فلان کس! برو زانوى شتر مرا ببند، همه با سر مى دویدند. گفتند: یا رسول اللَّه! مى خواستید به ما امر بفرمایید. به هرکدام ما امر مى فرمودید، با کمال افتخار این کار را انجام مى داد. ببینید سخن، در چه موقع و در چه محل و چقدر عالى است! فرمود:

 

«لا یَسْتَعِنْ احَدُکُمْ مِنْ غَیْرِهِ وَلَوْ بِقُضْمَةٍ مِنْ سِواکٍ»

تا مى توانید در کارها از دیگران کمک نگیرید ولو براى خواستن یک مسواک.

 

 آن کارى را که خودت مى توانى انجام بدهى، خودت انجام بده. نمى گوید کمک نگیر و از دیگران استمداد نکن ولو در کارى که نمى توانى انجام بدهى؛ نه، آنجا جاى استمداد است.

  

منبع: مجموعه آثار شهید مطهری ؛ ج16، ص  205 و 206

احد داوری
۱۷ خرداد ۹۹ ، ۱۹:۲۷ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

یکی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کند  که در دوره رسالت، در سفرى خدمتشان بودیم. در منزلى پایین آمده بودیم و قرار بود که در آنجا غذایى تهیه شود. گوسفندى آماده شده بود تا جماعت آن را ذبح کنند و از گوشت آن مثلًا آبگوشتى بسازند و تغذیه کنند.

یکى از اصحاب به دیگران مى گوید سر بریدن گوسفند با من، دیگرى مى گوید پوست کندن آن با من، سومى مثلًا مى گوید پخت آن با من و ... پیغمبر اکرم مى فرماید جمع کردن هیزم از صحرا با من.

 

اصحاب عرض کردند: یا رسول اللَّه! ما خودمان افتخار این خدمت را داریم، شما سرجاى خودتان بنشینید، ما خودمان همه کارها را انجام مى دهیم. فرمود: بله، مى دانم، من نگفتم که شما انجام نمى دهید ولى مطلب چیز دیگرى است. بعد جمله اى گفت، فرمود:

 

انَّ اللَّهَ یَکْرَهُ مِنْ عَبْدِهِ انْ یَراهُ مُتَمَیِّزاً بَیْنَ اصْحابِهِ.

خدا دوست نمى دارد که بنده اى را در میان بندگان دیگر ببیند که براى خود امتیاز قائل شده است.

 

من اگر اینجا بنشینم و فقط شما بروید کار کنید، پس براى خودم نسبت به شما امتیاز قائل شده ام. خدا دوست ندارد که بنده اى خودش را به چنین وضعى در بیاورد.

 

منبع: مجموعه آثار شهید مطهری ؛ ج 16 ؛ ص204 و 205

 

احد داوری
۱۶ خرداد ۹۹ ، ۲۰:۲۸ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰ نظر

زمان: 12 خرداد 1358/ 7 رجب 1399

مکان: قم‏

موضوع: چگونگى پیدایش نهضت 15 خرداد

مناسبت: سالگرد حماسه 15 خرداد

مخاطب: ملت ایران‏

 

بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

با فرا رسیدن 15 خرداد خاطره غم ‏انگیز و حماسه ‏آفرین این روز تاریخى تجدید مى‏ شود. روزى که بنا بر آنچه که مشهور است قریب به پانزده هزار نفر از ملت مظلوم و ستم کشیده ما به خاک و خون کشیده شد. روزى که طلیعه نهضت اسلامى این ملت شجاع و غیور گردیده؛ نهضت عظیمى که بیش از شانزده سال پیش به دنبال قیام روحانیت مسئول و متعهد در مقابل محمد رضا پهلوى- که مخالفتش با اسلام عزیز آشکار و آشکارتر شد- شکل گرفت. روحانیت به اعتراض برخاست و عصر عاشورا، پس از حادثه‏ اى ناگوار، اعتراض با موج عظیم انسانى- اسلامى بالا گرفت و به اوج رسید. و پس از آن، دست ناپاک استعمار از آستین شاه مخلوع در آمد و غائله 15 خرداد- 12 محرّم- را هر چه دردناکتر به وجود آورد.

 

محرّم چه ماه پر غائله‏ اى، و چه ماه خونى، و چه ماه حماسه‏ آفرینى! ماهى که دستگاه شاهنشاهى بنى امیه را در هم کوبید؛ و ماهى که رژیم شاهنشاهى 2500 ساله جنایتکاران را در هم پیچید. ملت ما نه محرّم را، که شاهد قتل عام هاى وحشیانه جباران است، فراموش مى کند و نه 15 خرداد را که سرآغاز نهضت اسلامى روحانیت است.

 

نهضت از حوزه علمیه قم، مرکز فقاهت راستین، برخاست؛ و برق ‏آسا در سایر حوزه‏ هاى علمیه و دانشگاه ها و در تهران و سایر شهرها قشرهاى عظیم ملت را فرا گرفت، و همه را به میدان مبارزه کشید. و در سالهاى اخیر که حوادث به دنبال حوادث‏ به وجود آمد؛ و ملت بزرگ با شعار اسلام و فریاد «اللَّه اکبر» و نور ایمان و وحدت کلمه بنیاد پهلوى را از بُن کند. و ملت ما این روز را عزیز مى‏ شمارد. و من روز 15 خرداد را براى همیشه عزاى‏ عمومى‏ اعلام‏ مى‏ کنم. و براى بزرگداشت شهداى خویش در این روز بزرگ در مدرسه فیضیه به سوگ مى‏ نشینم. به امید آنکه با خواست خداوند متعال باقیمانده ریشه ‏هاى گندیده استعمار از بیخ و بُن کنده شود؛ و جمهورى اسلامى مبنى بر احکام نورانى قرآن مجید در کشور ما مستقر گردد.

و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.

روح اللَّه الموسوی الخمینى‏

 

منبع: صحیفه امام، ج‏8، ص 50 و 51

 

احد داوری
۱۵ خرداد ۹۹ ، ۱۱:۴۱ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

بخشی از پیام امام خمینی (رحمه الله) به ملت ایران در 29 تیر 1367

 

خداوندا، این دفتر و کتاب شهادت را همچنان به روى مشتاقان باز، و ما را هم از وصول به آن محروم مکن. خداوندا، کشور ما و ملت ما هنوز در آغاز راه مبارزه اند و نیازمند به مشعل شهادت؛ تو خود این چراغ پر فروغ را حافظ و نگهبان باش.

 

خوشا به حال شما ملت! خوشا به حال شما زنان و مردان! خوشا به حال جانبازان و اسرا و مفقودین و خانواده هاى معظم شهدا! و بدا به حال من که هنوز مانده ام و جام زهرآلود قبول قطعنامه را سر کشیده ام، و در برابر عظمت و فداکارى این ملت بزرگ احساس شرمسارى مى کنم.

و بدا به حال آنانى که در این قافله نبودند! بدا به حال آنهایى که از کنار این معرکه بزرگِ جنگ و شهادت و امتحان عظیم الهى تا به حال ساکت و بى تفاوت و یا انتقادکننده و پرخاشگر گذشتند!

 

آرى، دیروز روز امتحان الهى بود که گذشت. و فردا امتحان دیگرى است که پیش مى آید. و همه ما نیز روز محاسبه بزرگترى را در پیش رو داریم.

 

آنهایى که در این چند سالِ مبارزه و جنگ به هر دلیلى از اداى این تکلیف بزرگ طفره رفتند و خودشان و جان و مال و فرزندانشان و دیگران را از آتش حادثه دور کرده اند مطمئن باشند که از معامله با خدا طفره رفته اند، و خسارت و زیان و ضرر بزرگى کرده اند که حسرت آن را در روز واپسین و در محاسبه حق خواهند کشید. که من مجدداً به همه مردم و مسئولین عرض مى کنم که حساب این گونه افراد را از حساب مجاهدان در راه خدا جدا سازند؛ و نگذارند این مدعیان بى هنر امروز و قاعدین کوته نظر دیروز به صحنه ها برگردند.

 

من در میان شما باشم و یا نباشم به همه شما وصیت و سفارش مى کنم که نگذارید انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بیفتد. نگذارید پیشکسوتانِ شهادت و خون در پیچ و خم زندگى روزمره خود به فراموشى سپرده شوند.

 

 

صحیفه امام، ج 21، ص 93    

احد داوری
۱۴ خرداد ۹۹ ، ۱۰:۱۷ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

راوی: مهدى حائرى تهرانى

 

علّامه حقوق زیادى بر گردن من دارند و افتخار شاگردى ایشان را دارم. وقتى محضر ایشان رسیدم، سؤالات زیادى در فقه و اصول و فلسفه داشتم که ایشان پاسخگوى من شدند و من از همان آغاز مجذوب ایشان شدم. از ایشان سؤال کردم که مى توانم درس خصوصى خدمتشان داشته باشم، که براى بنده و چند نفر از رفقا، درس اصول قرار دادند، البته آن موقع فقط شرح منظومه مى گفتند. با آقا جلال آشتیانى و چند نفر از فضلا خدمت ایشان درس کفایه را- با این که مقدارى از آن را خوانده بودیم- تکمیل کردیم و همچنین درس فقه را فراگرفتیم.

 

من از ایشان تقاضا کردم چون در قم درس تفسیر نداریم، درس تفسیر بگذارید، زیرا تفسیر باید از دروس اصلى حوزه باشد. ایشان تفسیرى ننوشته بودند؛ فقط جزوه اى به من نشان دادند و گفتند: این پانزده جزء قرآن است که وقتى تبریز بودم و کسى تفسیر مى گفت، وظیفه خود دانستم یک تفسیر بنویسم.

 

تفسیر ایشان را گرفتم و مطالعه کردم. دیدم خیلى مختصر است. گفتم: شما درس تفسیر بگذارید. ایشان قبول کردند، به شرطى که روز پنج شنبه باشد و هر کدام از حاضران یک دوره تفسیر را بخوانند. تفسیر المیزان  از همان مجلس پنج شنبه سرمشق گرفت.

 

این درس، حدود یک سال و نیم در منزل ما بود. بعداً طلّاب حوزه مطلع شدند که ایشان درس تفسیر دارند و جلسه اى گذاشتند که تدریس عمومى کنند. ایشان بعد از یک سال و نیم آماده شد تفسیر در حوزه علمیّه باشد. اعلام کردیم در مسجد سلماسى درس تفسیر در جلسه خصوصى ایشان مى نوشتند و ما مطالبى را که از تفاسیر دیگر جمع آورى کرده بودیم، مى گفتیم و ایشان در تفسیرشان اضافه مى کردند. تفسیر عمومى که شروع شد، ازدحام آوردند و به حدود پانصد نفر- که تا آن زمان سابقه نداشت- رسیدند. تفسیر ایشان یکى از مواد درسى حوزه شد. بعد از این که دوره اوّل تفسیر تکمیل شد، به بنده مرحمت کردند.

 

من گفتم: باید این، چاپ بشود و آوردم تهران و با بعضى دوستان صحبت کردم و تفسیر چاپ شد. این تفسیر بیست سال طول کشید و خودشان بعداً متصدى نوشتن آن شدند. بعد از این که تفسیر عربى ایشان چاپ شد، گفتم: این تفاسیر به فارسى ترجمه بشود تا بیش تر مورد استفاده قرار بگیرد.

 

حدود بیست سال ایشان زحمت کشیدند و من حتى تابستان ها خدمت ایشان بودم و با دوستان در خدمتشان کتاب ها را تصحیح و براى چاپ آماده مى کردیم.

 

مرزبان وحی و خرد؛ یادنامه مرحوم علامه سید محمدحسین طباطبائى قدس سره، بوستان کتاب (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم) ، چاپ: اول،  1381 صفحه 725 و 726

احد داوری
۱۳ خرداد ۹۹ ، ۲۰:۵۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

هیچ وقت صداى بلند ایشان را در حرف زدن نشنیدم! در امر نماز مقید بودند که اوّل وقت بخوانند و در این زمینه اهمال روا نمى داشتند و سستى دیگران را با صراحت تذکر مى دادند. در ماه مبارک رمضان، تمام شب ها تا سحر بیدار مى نشستند. بسیار دقیق و منظم بودند و براى همه اوقات روزشان برنامه ریزى مى کردند.

 

علاقه زیادى به تلاوت قرآن داشتند و سعى مى کردند آن را با صوت بلند بخوانند.

خودشان مى گفتند: برنامه اى که براى کار روزانه ام دارم، از بیست و شش سالگى تا به حال به هم نخورده است. با وجود انبوه کارهاى مهمى که داشتند، هرگز دست ردّ به سینه کسى که براى امرى، هر چند پیش پا افتاده، نزد ایشان مى آمد، نمى زدند و این به سبب رقت قلب و عاطفه شدید ایشان بود.

...

 

بسیار کم حرف بودند و دیگران را به کم حرفى سفارش مى کردند و پر حرفى را باعث کمى حافظه مى دانستند. در عین حال وقتى صحبت مى کردند، بسیار ساده حرف مى زدند، تا جایى که گاهى آدم گمان مى کرد این یک فرد عادى و عامى است و نه یک عالم و فیلسوف. این به سبب فروتنى بیش از حدى بود که داشتند.

 

اصولًا سخت از این که شخصیت خود را بالا نشان دهند، اجتناب مى کردند. گاهى که از اعمال و رفتار ایشان، مثل نماز اوّل وقت تعریف مى شد، سعى مى کردند آنها را تنها یک عادت نشان دهند و بس و کار خود را کوچک و بى ارزش بنمایانند.

 

مرزبان وحی و خرد؛ یادنامه مرحوم علامه سید محمدحسین طباطبائى قدس سره، بوستان کتاب (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم) ، چاپ: اول،  1381 صفحه 724

 

احد داوری
۱۲ خرداد ۹۹ ، ۲۲:۰۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

راوی: آیت الله امینی

 

درس هاى فقه و اصول را خدمت امام خمینى رحمه الله خواندم و فلسفه را از حوزه درسى علّامه طباطبائى آموختم و به این دو استاد ارادت و علاقه داشتم. خیلى مایل بودم ناظر بحث هاى فلسفى این دو دُرِّ گرانمایه باشم و بفهمم که کدامشان در این رشته بر دیگرى رجحان دارند. مترصد فرصتى مناسب بودم، تا آن که این دو استاد عزیز را براى صرف ناهار طلبگى به حجره مدرسه حجتیه دعوت نمودم و آنان هم قبول کردند و در روز معیّن به حجره مزبور تشریف فرما گردیدند.

 

به فکر افتادم که از این فرصت به دست آمده استفاده کنم. مسأله اى فلسفى را مطرح کردم. هر دو نفر خوب گوش دادند، ولى ساکت بودند؛ بعد علّامه نگاهى به امام خمینى رحمه الله کرد و امام تبسّمى نموده و با آن لبخند، جواب سؤال را به علّامه واگذار نمود. علّامه براى متابعت از فرمایش امام، به تشریح این موضوع پرداخت. امام در هنگام سخن گفتنِ ایشان کاملًا گوش مى دادند، ولى چیزى نمى فرمودند و آن مباحثه متقابل فلسفى روى نداد. بعد سؤالى از امام کردم، ایشان با حالتى توأم با ادب به علّامه نگریست و جواب آن سؤال را داد.

 

علّامه هم کاملًا گوش مى داد، ولى چیزى نمى گفت و سکوت اختیار نموده بود. در هر حال موفق نشدم این دو استاد گرانمایه را به بحث هاى طلبگى بکشانم. گویا هر دو نفر به هدف من پى برده بودند. آن روز هم براى من روز خوشى بود.

 

مرزبان وحی و خرد؛ یادنامه مرحوم علامه سید محمدحسین طباطبائى قدس سره، بوستان کتاب (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم) ، چاپ: اول،  1381 صفحه 723

احد داوری
۱۱ خرداد ۹۹ ، ۲۳:۲۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

راوی: آیت الله مکارم شیرازی

 

یک روز علّامه طباطبائى مرا خواستند و وقتى به حضورشان رسیدم، فرمودند: «تمایل دارم تفسیر المیزان  ترجمه شود و عقیده دارم براى ترجمه آن شما این کار را بکنید.» من قبول کردم و شروع به ترجمه نمودم و جلد اوّل را در دو مجلّد ترجمه نمودم، زیرا مطالب آن فشرده است و الفاظ کوتاه و معانى زیادى دارد و به عللى موفق به ادامه این کار نشدم.

 

یک بار خدمتشان آمدم و عرض کردم: آقا! شما استادید و بزرگوار و صاحب نظرید، ولى من هم آدمى هستم که نمى توانم در همه مسائل تقلید بکنم؛ در این بحث هاى شما که ترجمه مى کنم، مى خواهم استقلال فکرى خودم را از دست ندهم. اگر جایى اختلاف نظر داشتم، آیا اجازه مى فرمایید: در پاورقى نظر خود را بنویسم یا اجازه نمى فرمایید؟

ایشان جمله خیلى پرمعنایى فرمودند و در حالى که تبسم بر لبانشان آشکار بود گفتند: «آقاى مکارم! اگر ما از خودمان انتقاد بکنیم، بهتر از این است که دیگران از ما ایراد بگیرند. بگذارید ما خودمان بحث هایمان را نقد کنیم، نه آن که بیگانه ها این کار را بکنند».

بعد افزودند: «پیشنهادى که دارم، اگر شما جایى ایرادى داشتید، قبلًا بیایید با من بحث کنید. اگر من شما را قانع کردم، تمام». گفتم: اگر قانع نشدم چى؟ فرمودند: «ایرادتان را در پاورقى نوشته، جواب من را هم مى نویسید و قضاوت را به خوانندگان وا مى گذارید».

 

یک استاد به شاگردش تا این اندازه بلند نظرى داشته باشد، مهم است. شروع کردیم به ترجمه تفسیر، تا آن که به مباحث جبر و تفویض رسیدیم، که من به فکر خودم در بعضى از نظرات با ایشان هماهنگ نبودم. خدمتشان عرض کردم: آقا! آن محبتى که فرمودید در اوّل کار و قرارى که گذاشتیم، الآن من آمده ام وفاى به آن عهد را بخواهم. مى خواهم در این جا پاورقى نوشته و از بحث شما ایرادى بگیرم. فرمودند: «اشکالى ندارد. بفرمایید ببینم اشکال شما چیست؟».

 

در یکى از شب ها که خدمتشان بودم و اشکال را مطرح کردم، ایشان نظراتشان را فرمودند. من در آخر کار باز سماجت کردم و گفتم: آقا! واقعش این است که من هنوز قانع نشده ام ولو توضیحات خوبى فرمودید. اجازه بدهید که من بنویسم. فرمودند: «عیبى ندارد».

اشکال را خیلى مفصل نوشتم و خدمتشان آوردم. گفتند: «اوه! شما این قدر مفصل مى نویسید، من جوابش را چقدر بنویسم؟» گفتم: مى فرمایید چه کنیم؟ فرمودند: «اشکال خلاصه شده و جواب خلاصه در پاورقى است». ما هم قبول کردیم و در ضمن آوردن خلاصه ایراد، عین جواب ایشان را نوشتیم و این الآن به عنوان یک سند در آن پاورقى تفسیرى که من ترجمه کردم، ضبط و محفوظ است.

 

این مسأله براى من خیلى آموزنده بود و مؤثر واقع شد که یک مرد بزرگ نسبت به نظرات شاگرد این قدر احترام بگذارد و کراراً این قضیه را در جلسات به عنوان صفاى روح و معنویت مرحوم علّامه طباطبائى نقل کرده ام.

 

مرزبان وحی و خرد؛ یادنامه مرحوم علامه سید محمدحسین طباطبائى قدس سره، بوستان کتاب (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم) ، چاپ: اول،  1381 صفحه 722 و 723

احد داوری
۱۰ خرداد ۹۹ ، ۲۳:۵۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

روای: نجمه سادات طباطبایی

 

مادرم مى گفت:

 «در عرض چند سالى که در نجف بودم، من همه شب ساعت را کوک مى کردم و خودم بیدار مى شدم تا حاج آقا (علّامه طباطبایی) را براى نماز شب بیدار کنم. حاج آقا بعد از وضو گرفتن و نماز شب خواندن نمى خوابیدند. مى گفتند: بین دو نماز (نماز شب و نماز صبح) نباید خوابید.

در این فاصله ایشان و برادرشان (سید محمد حسن الهى) که همدرس شان بودند، مى نشستند و با هم تمرین خط درشت مى کردند و بعد از نماز صبح هم به مباحثه مى پرداختند و من هم براى این که کسل و خسته نشوند، چاى برایشان درست مى کردم. بعد از یک ساعت هم که وقت صبحانه خوردن بود، آن را فراهم مى کردم».

 

مرزبان وحی و خرد؛ یادنامه مرحوم علامه سید محمدحسین طباطبائى قدس سره، بوستان کتاب (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم) ، چاپ: اول،  1381 صفحه 721

احد داوری
۰۹ خرداد ۹۹ ، ۲۳:۱۳ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

علامه حسن زاده آملی نقل می کند:

 

بنده رساله  امامت  را نوشتم. چون از تحریر آن فارغ گردیدم، آن را به حضور شریف استاد علّامه طباطبائى، صاحب تفسیر المیزان  ارائه دادم و اظهار داشتم گهگاهى که از درس و بحث خسته شدید، به عنوان یک جلسه استراحت و به تعبیر عامه مردم «زنگ تفریح» این رساله ما را هم ملاحظه بفرمایید.

ایشان لطف فرمودند و رساله را از اوّل تا آخر، کلمه به کلمه خواندند. تا آن که پس از مدتى فرمودند: از بطن تا ختم آن را نگاه کردم و رساله حاضر است.

 

مدت دو ماه به درازا کشید تا ایشان رساله را مطالعه نموده و بررسى کردند. وقتى به حضورشان رسیدم تا آن را تحویل بگیرم، به من اعتراض نمود که در فلان جاى رساله، دعاى شخصى در حق خودتان نموده اید، زیرا من در جایى از آن گفته بودم: بار خدایا! مرا به فهم خطاب محمدى صلى الله علیه و آله اعتلا ده و این دعا را پس از بیان حدیثى و شرح آن آوردم.

علت انتقاد علّامه این بود که چرا در کنار سفره الهى، دیگران را شرکت نداده ام و افزود: «تا آن جایى که خود را شناخته ام، در حق خودم دعاى شخصى نکرده ام و البته در اصول کافى از ائمه اطهار نقل شده که دعاى شخصى نکنید و بندگان خدا را هم در کنار سفره الهى شرکت دهید.». این تأدیب اخلاقى در من اثر گذاشت.

 

مرزبان وحی و خرد؛ یادنامه مرحوم علامه سید محمدحسین طباطبائى قدس سره، بوستان کتاب (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم) ، چاپ: اول،  1381 صفحه 720 و 721

احد داوری
۰۸ خرداد ۹۹ ، ۲۲:۳۷ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

حاج شیخ لطفعلى زنوزى، نامه اى به علّامه طباطبائى نوشت و مرا به ایشان معرفى کرد.

به تبریز رفتم و از هر کس سؤال مى کردم، او را نمى شناخت، جز یکى از علما. سرانجام به خدمتش رسیدم، دیدم تفسیر آیات  «مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ » و «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ » را فقط براى دو نفر تدریس مى کرد.

 

 (راوی: آیت الله احمدی میانجی)

 

مرزبان وحی و خرد؛ یادنامه مرحوم علامه سید محمدحسین طباطبائى قدس سره، بوستان کتاب (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم) ، چاپ: اول،  1381 صفحه 717 و 718

احد داوری
۰۷ خرداد ۹۹ ، ۲۰:۱۹ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

در یکى از روزها که مشغول ترجمه المیزان بودم، قرآن دستم بود و تفسیر هم روبرویم و در این حالت مى خواستم کتاب دیگرى باز نمایم، اما چون احتمال داشت آن صفحه مورد نظر قرآن بسته شود و به هم بخورد، قرآن را پشت رو، روى زمین نهادم. علّامه طباطبائى که حالات و رفتارم را مشاهده مى کرد، فوراً قرآن را برداشت و بر آن بوسه زد و به من گفت:

«دیگر از این کارها نکنید». و این وضع ادب علّامه را نسبت به این کتاب الهى نشان مى دهد.

 

مرزبان وحی و خرد؛ یادنامه مرحوم علامه سید محمدحسین طباطبائى قدس سره، بوستان کتاب (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم) ، چاپ: اول،  1381 صفحه 716 و 717

احد داوری
۰۶ خرداد ۹۹ ، ۱۸:۱۳ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

دکتر احمدى نقل نموده است که وقتى در لندن خدمتشان بودم، اواخر شب که مى خواستند بخوابند، یک مقدار قابل ملاحظه اى قرآن مى خواندند و این معلوم بود که یکى از عادات ایشان در موقع خواب، خواندن قرآن است و بعدهم از یاد خدا غافل نبود و انسان توجه مى کرد که آن موقعى که صحبت و بحث مى کند، خُب ضرورت حال اقتضا مى کند، ولى تا این نبود، آن حالت حضور و توجهشان هیچ گاه ترک نمى شد.

 

اگر موقعیتى پیش مى آمد، قرائت قرآن و برخى از نوافل را در راه یا حتى سوار بر اتومبیل انجام مى داد. هشت جزء آخر قرآن را حفظ بود و معمولًا روزها مى خواند. حتى در این اواخر که بیمارى رعشه، ایشان را گرفتار ساخته بود و واقعاً رنجشان مى داد و مرتب داروى اعصاب مصرف مى کرد، تلاوت قرآن را ترک نمى نمود.

 

مرزبان وحی و خرد؛ یادنامه مرحوم علامه سید محمدحسین طباطبائى قدس سره، بوستان کتاب (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم) ، چاپ: اول،  1381 صفحه 715 و 716

احد داوری
۰۵ خرداد ۹۹ ، ۰۷:۰۲ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰ نظر