مطالعات دانشجویی

مطالبی از قرآن و احادیث، نکاتی از سیره بزرگان و مقالات شخصی

مطالعات دانشجویی

مطالبی از قرآن و احادیث، نکاتی از سیره بزرگان و مقالات شخصی

مطالعات دانشجویی


امام خامنه ای:
باید در کشور ما و در میان جامعه‌ى ما ترتیبى اتّخاذ بشود که همه‌ى آحاد مردم به‌نحوى با قرآن انس داشته باشند و مفاهیم قرآنى براى اینها مفهوم باشد و معانى قرآن را درک کنند، به قرآن مراجعه کنند؛ ولو به طور اجمال از مفاهیم قرآنى سر دربیاورند.
(8 تیر 1393)

********************

امام خامنه‌ای:
«دشمنان می خواهند یاد شهدا احیا نشود برای اینکه جاده شهادت کور بشود» (6 اسفند 1397)

آخرین مطالب

۲۳۴ مطلب با موضوع «مباحث اخلاقی» ثبت شده است

 

شاکى شکایت خود را به خلیفه مقتدر وقت، عمر بن الخطاب، تسلیم کرد. طرفین دعوا باید حاضر شوند و دعوا طرح شود. کسى که از او شکایت شده بود امیرالمؤمنین على بن ابى طالب علیه السلام بود.

 

عمر هر دو طرف را خواست و خودش در مسند قضا نشست. طبق دستور اسلامى، دو طرف دعوا باید پهلوى یکدیگر بنشینند و اصل «تساوى در مقابل دادگاه» محفوظ بماند. خلیفه مدعى را به نام خواند، و امر کرد در نقطه معینى روبروى قاضى بایستد. بعد رو کرد به على و گفت: «یا ابَاالحسن! پهلوى مدعى خودت قرار بگیر.» به شنیدن این جمله، چهره على درهم و آثار ناراحتى در قیافه اش پیدا شد. خلیفه گفت: «یا على! میل ندارى پهلوى طرف مخاصمه خویش بایستى؟».

 

على: «ناراحتى من از این نبود که باید پهلوى طرف دعواى خود بایستم؛ برعکس، ناراحتى من از این بود که تو کاملا عدالت را مراعات نکردى، زیرا مرا با احترام نام بردى و به کنیه خطاب کردى و گفتى «یا اباالحسن»، اما طرف مرا به همان نام عادى خواندى. علت تأثر و ناراحتى من این بود.»

 

منبع: مجموعه آثار شهید مطهری، ج 18، ص: 246

احد داوری
۲۵ خرداد ۹۹ ، ۰۷:۳۷ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

ابوعلى بن سینا هنوز به سن بیست سال نرسیده بود که علوم زمان خود را فرا گرفت و در علوم الهى و طبیعى و ریاضى و دینى زمان خود سرآمد عصر شد. روزى به مجلس درس ابوعلى بن مسکویه، دانشمند معروف آن زمان، حاضر شد. با کمال غرور گردویى را به جلو ابن مسکویه افکند و گفت: «مساحت سطح این را تعیین کن.».

 

ابن مسکویه جزوه هایى از یک کتاب که در علم اخلاق و تربیت نوشته بود (کتاب طهارة الاعراق) به جلو ابن سینا گذاشت و گفت: «تو نخست اخلاق خود را اصلاح کن تا من مساحت سطح گردو را تعیین کنم. تو به اصلاح اخلاق خود محتاجترى از من به تعیین مساحت سطح این گردو.».

بوعلى از این گفتار شرمسار شد و این جمله راهنماى اخلاقى او در همه عمر قرار گرفت.

منبع: مجموعه آثار شهید مطهری، ج 18، ص: 235

 

احد داوری
۲۴ خرداد ۹۹ ، ۰۹:۱۲ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

رسول اکرم صلى اللَّه علیه و آله طبق معمول در مجلس خود نشسته بود. یاران گرداگرد حضرتش حلقه زده او را مانند نگین انگشتر در میان گرفته بودند. در این بین یکى از مسلمانان- که مرد فقیر ژنده پوشى بود- از در رسید و طبق سنت اسلامى- که هرکس در هر مقامى هست، همینکه وارد مجلسى مى شود باید ببیند هر کجا جاى خالى هست همان جا بنشیند و یک نقطه مخصوص را به عنوان اینکه شأن من چنین اقتضا مى کند در نظر نگیرد- آن مرد به اطراف متوجه شد، در نقطه اى جایى خالى یافت، رفت و آنجا نشست.

 

از قضا پهلوى مرد متعین و ثروتمندى قرار گرفت. مرد ثروتمند جامه هاى خود را جمع کرد و خودش را به کنارى کشید. رسول اکرم که مراقب رفتار او بود به او رو کرد و گفت:

«ترسیدى که چیزى از فقر او به تو بچسبد؟!».

- نه یا رسول اللَّه!.

- ترسیدى که چیزى از ثروت تو به او سرایت کند؟.

- نه یا رسول اللَّه!.

- ترسیدى که جامه هایت کثیف و آلوده شود؟.

- نه یا رسول اللَّه!

- پس چرا پهلو تهى کردى و خودت را به کنارى کشیدى؟

 

- اعتراف مى کنم که اشتباهى مرتکب شدم و خطا کردم. اکنون به جبران این خطا و به کفاره این گناه حاضرم نیمى از دارایى خودم را به این برادر مسلمان خود که درباره اش مرتکب اشتباهى شدم ببخشم.

مرد ژنده پوش: «ولى من حاضر نیستم بپذیرم.»

 

جمعیت: چرا؟.

- چون مى ترسم روزى مرا هم غرور بگیرد و با یک برادر مسلمان خود آنچنان رفتارى بکنم که امروز این شخص با من کرد.

 

منبع: مجموعه آثار شهید مطهری، ج 18 ص 229 و 230

 
احد داوری
۲۲ خرداد ۹۹ ، ۱۳:۰۱ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

مردى از سفر حج برگشته سرگذشت مسافرت خودش و همراهانش را براى امام صادق علیه السلام تعریف مى کرد، مخصوصا یکى از همسفران خویش را بسیار مى ستود که، چه مرد بزرگوارى بود، ما به معیت همچو مرد شریفى مفتخر بودیم، یکسره مشغول طاعت و عبادت بود، همینکه در منزلى فرود مى آمدیم او فورا به گوشه اى مى رفت و سجاده خویش را پهن مى کرد و به طاعت و عبادت خویش مشغول مى شد.

 

امام: «پس چه کسى کارهاى او را انجام مى داد؟ و که حیوان او را تیمار مى کرد؟».

- البته افتخار این کارها با ما بود. او فقط به کارهاى مقدس خویش مشغول بود و کارى به این کارها نداشت.

- بنابراین همه شما از او برتر بوده اید

منبع: مجموعه آثار شهید مطهری، ج 18، ص 200

احد داوری
۲۱ خرداد ۹۹ ، ۱۵:۰۶ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

شخصى با هیجان و اضطراب به حضور امام صادق علیه السلام آمد و گفت:

«درباره من دعایى بفرمایید تا خداوند به من وسعت رزقى بدهد، که خیلى فقیر و تنگدستم.».

امام: «هرگز دعا نمى ‏کنم.».

- چرا دعا نمى‏ کنید؟!

«براى اینکه خداوند راهى براى این کار معین کرده است. خداوند امر کرده که روزى را پى جویى کنید و طلب نمایید. اما تو مى‏ خواهى در خانه خود بنشینى و با دعا روزى را به خانه خود بکشانى!»

 

مجموعه آثار شهید مطهری، ج 18، ص 197

احد داوری
۲۰ خرداد ۹۹ ، ۱۶:۴۳ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

«عزم» جوهره انسانیت و میزان امتیاز انسان است، و تفاوت درجات انسان به تفاوت درجات عزم او است.

 

چهل حدیث امام خمینی (رحمة الله علیه)، ص 7

احد داوری
۱۹ خرداد ۹۹ ، ۱۸:۱۴ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

یکی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده است که در یکى از مسافرتها در منزلى فرود آمدیم.

همه متفرق شدند براى اینکه تجدید وضویى کنند و آماده نماز بشوند. دیدیم که پیغمبر اکرم بعد از آنکه از مرکب پایین آمد، طرفى را گرفت و رفت. مقدارى که دور شد، ناگهان برگشت.

 

اصحاب با خود فکر مى کنند که پیغمبر براى چه بازگشت؟ آیا از تصمیم اینکه امروز اینجا بمانیم منصرف شده است؟ همه منتظرند ببینند آیا فرمان مى دهد که حرکت کنید برویم. ولى مى بینند پیامبر چیزى نمى گوید. تا به مرکبش مى رسد. بعد، از آن خورجین یا توبره روى آن، زانوبند شتر را در مى آورد، زانوى شترش را مى بندد و دوباره به همان طرف راه مى افتد.

 

اصحاب با تعجب گفتند: پیامبر براى چنین کارى آمد؟! این که کار کوچکى بود! اگر از آنجا صدا مى زد: آى فلان کس! برو زانوى شتر مرا ببند، همه با سر مى دویدند. گفتند: یا رسول اللَّه! مى خواستید به ما امر بفرمایید. به هرکدام ما امر مى فرمودید، با کمال افتخار این کار را انجام مى داد. ببینید سخن، در چه موقع و در چه محل و چقدر عالى است! فرمود:

 

«لا یَسْتَعِنْ احَدُکُمْ مِنْ غَیْرِهِ وَلَوْ بِقُضْمَةٍ مِنْ سِواکٍ»

تا مى توانید در کارها از دیگران کمک نگیرید ولو براى خواستن یک مسواک.

 

 آن کارى را که خودت مى توانى انجام بدهى، خودت انجام بده. نمى گوید کمک نگیر و از دیگران استمداد نکن ولو در کارى که نمى توانى انجام بدهى؛ نه، آنجا جاى استمداد است.

  

منبع: مجموعه آثار شهید مطهری ؛ ج16، ص  205 و 206

احد داوری
۱۷ خرداد ۹۹ ، ۱۹:۲۷ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

یکی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کند  که در دوره رسالت، در سفرى خدمتشان بودیم. در منزلى پایین آمده بودیم و قرار بود که در آنجا غذایى تهیه شود. گوسفندى آماده شده بود تا جماعت آن را ذبح کنند و از گوشت آن مثلًا آبگوشتى بسازند و تغذیه کنند.

یکى از اصحاب به دیگران مى گوید سر بریدن گوسفند با من، دیگرى مى گوید پوست کندن آن با من، سومى مثلًا مى گوید پخت آن با من و ... پیغمبر اکرم مى فرماید جمع کردن هیزم از صحرا با من.

 

اصحاب عرض کردند: یا رسول اللَّه! ما خودمان افتخار این خدمت را داریم، شما سرجاى خودتان بنشینید، ما خودمان همه کارها را انجام مى دهیم. فرمود: بله، مى دانم، من نگفتم که شما انجام نمى دهید ولى مطلب چیز دیگرى است. بعد جمله اى گفت، فرمود:

 

انَّ اللَّهَ یَکْرَهُ مِنْ عَبْدِهِ انْ یَراهُ مُتَمَیِّزاً بَیْنَ اصْحابِهِ.

خدا دوست نمى دارد که بنده اى را در میان بندگان دیگر ببیند که براى خود امتیاز قائل شده است.

 

من اگر اینجا بنشینم و فقط شما بروید کار کنید، پس براى خودم نسبت به شما امتیاز قائل شده ام. خدا دوست ندارد که بنده اى خودش را به چنین وضعى در بیاورد.

 

منبع: مجموعه آثار شهید مطهری ؛ ج 16 ؛ ص204 و 205

 

احد داوری
۱۶ خرداد ۹۹ ، ۲۰:۲۸ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

بخشی از پیام امام خمینی (رحمه الله) به ملت ایران در 29 تیر 1367

 

خداوندا، این دفتر و کتاب شهادت را همچنان به روى مشتاقان باز، و ما را هم از وصول به آن محروم مکن. خداوندا، کشور ما و ملت ما هنوز در آغاز راه مبارزه اند و نیازمند به مشعل شهادت؛ تو خود این چراغ پر فروغ را حافظ و نگهبان باش.

 

خوشا به حال شما ملت! خوشا به حال شما زنان و مردان! خوشا به حال جانبازان و اسرا و مفقودین و خانواده هاى معظم شهدا! و بدا به حال من که هنوز مانده ام و جام زهرآلود قبول قطعنامه را سر کشیده ام، و در برابر عظمت و فداکارى این ملت بزرگ احساس شرمسارى مى کنم.

و بدا به حال آنانى که در این قافله نبودند! بدا به حال آنهایى که از کنار این معرکه بزرگِ جنگ و شهادت و امتحان عظیم الهى تا به حال ساکت و بى تفاوت و یا انتقادکننده و پرخاشگر گذشتند!

 

آرى، دیروز روز امتحان الهى بود که گذشت. و فردا امتحان دیگرى است که پیش مى آید. و همه ما نیز روز محاسبه بزرگترى را در پیش رو داریم.

 

آنهایى که در این چند سالِ مبارزه و جنگ به هر دلیلى از اداى این تکلیف بزرگ طفره رفتند و خودشان و جان و مال و فرزندانشان و دیگران را از آتش حادثه دور کرده اند مطمئن باشند که از معامله با خدا طفره رفته اند، و خسارت و زیان و ضرر بزرگى کرده اند که حسرت آن را در روز واپسین و در محاسبه حق خواهند کشید. که من مجدداً به همه مردم و مسئولین عرض مى کنم که حساب این گونه افراد را از حساب مجاهدان در راه خدا جدا سازند؛ و نگذارند این مدعیان بى هنر امروز و قاعدین کوته نظر دیروز به صحنه ها برگردند.

 

من در میان شما باشم و یا نباشم به همه شما وصیت و سفارش مى کنم که نگذارید انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بیفتد. نگذارید پیشکسوتانِ شهادت و خون در پیچ و خم زندگى روزمره خود به فراموشى سپرده شوند.

 

 

صحیفه امام، ج 21، ص 93    

احد داوری
۱۴ خرداد ۹۹ ، ۱۰:۱۷ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

هیچ وقت صداى بلند ایشان را در حرف زدن نشنیدم! در امر نماز مقید بودند که اوّل وقت بخوانند و در این زمینه اهمال روا نمى داشتند و سستى دیگران را با صراحت تذکر مى دادند. در ماه مبارک رمضان، تمام شب ها تا سحر بیدار مى نشستند. بسیار دقیق و منظم بودند و براى همه اوقات روزشان برنامه ریزى مى کردند.

 

علاقه زیادى به تلاوت قرآن داشتند و سعى مى کردند آن را با صوت بلند بخوانند.

خودشان مى گفتند: برنامه اى که براى کار روزانه ام دارم، از بیست و شش سالگى تا به حال به هم نخورده است. با وجود انبوه کارهاى مهمى که داشتند، هرگز دست ردّ به سینه کسى که براى امرى، هر چند پیش پا افتاده، نزد ایشان مى آمد، نمى زدند و این به سبب رقت قلب و عاطفه شدید ایشان بود.

...

 

بسیار کم حرف بودند و دیگران را به کم حرفى سفارش مى کردند و پر حرفى را باعث کمى حافظه مى دانستند. در عین حال وقتى صحبت مى کردند، بسیار ساده حرف مى زدند، تا جایى که گاهى آدم گمان مى کرد این یک فرد عادى و عامى است و نه یک عالم و فیلسوف. این به سبب فروتنى بیش از حدى بود که داشتند.

 

اصولًا سخت از این که شخصیت خود را بالا نشان دهند، اجتناب مى کردند. گاهى که از اعمال و رفتار ایشان، مثل نماز اوّل وقت تعریف مى شد، سعى مى کردند آنها را تنها یک عادت نشان دهند و بس و کار خود را کوچک و بى ارزش بنمایانند.

 

مرزبان وحی و خرد؛ یادنامه مرحوم علامه سید محمدحسین طباطبائى قدس سره، بوستان کتاب (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم) ، چاپ: اول،  1381 صفحه 724

 

احد داوری
۱۲ خرداد ۹۹ ، ۲۲:۰۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

راوی: آیت الله امینی

 

درس هاى فقه و اصول را خدمت امام خمینى رحمه الله خواندم و فلسفه را از حوزه درسى علّامه طباطبائى آموختم و به این دو استاد ارادت و علاقه داشتم. خیلى مایل بودم ناظر بحث هاى فلسفى این دو دُرِّ گرانمایه باشم و بفهمم که کدامشان در این رشته بر دیگرى رجحان دارند. مترصد فرصتى مناسب بودم، تا آن که این دو استاد عزیز را براى صرف ناهار طلبگى به حجره مدرسه حجتیه دعوت نمودم و آنان هم قبول کردند و در روز معیّن به حجره مزبور تشریف فرما گردیدند.

 

به فکر افتادم که از این فرصت به دست آمده استفاده کنم. مسأله اى فلسفى را مطرح کردم. هر دو نفر خوب گوش دادند، ولى ساکت بودند؛ بعد علّامه نگاهى به امام خمینى رحمه الله کرد و امام تبسّمى نموده و با آن لبخند، جواب سؤال را به علّامه واگذار نمود. علّامه براى متابعت از فرمایش امام، به تشریح این موضوع پرداخت. امام در هنگام سخن گفتنِ ایشان کاملًا گوش مى دادند، ولى چیزى نمى فرمودند و آن مباحثه متقابل فلسفى روى نداد. بعد سؤالى از امام کردم، ایشان با حالتى توأم با ادب به علّامه نگریست و جواب آن سؤال را داد.

 

علّامه هم کاملًا گوش مى داد، ولى چیزى نمى گفت و سکوت اختیار نموده بود. در هر حال موفق نشدم این دو استاد گرانمایه را به بحث هاى طلبگى بکشانم. گویا هر دو نفر به هدف من پى برده بودند. آن روز هم براى من روز خوشى بود.

 

مرزبان وحی و خرد؛ یادنامه مرحوم علامه سید محمدحسین طباطبائى قدس سره، بوستان کتاب (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم) ، چاپ: اول،  1381 صفحه 723

احد داوری
۱۱ خرداد ۹۹ ، ۲۳:۲۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

راوی: آیت الله مکارم شیرازی

 

یک روز علّامه طباطبائى مرا خواستند و وقتى به حضورشان رسیدم، فرمودند: «تمایل دارم تفسیر المیزان  ترجمه شود و عقیده دارم براى ترجمه آن شما این کار را بکنید.» من قبول کردم و شروع به ترجمه نمودم و جلد اوّل را در دو مجلّد ترجمه نمودم، زیرا مطالب آن فشرده است و الفاظ کوتاه و معانى زیادى دارد و به عللى موفق به ادامه این کار نشدم.

 

یک بار خدمتشان آمدم و عرض کردم: آقا! شما استادید و بزرگوار و صاحب نظرید، ولى من هم آدمى هستم که نمى توانم در همه مسائل تقلید بکنم؛ در این بحث هاى شما که ترجمه مى کنم، مى خواهم استقلال فکرى خودم را از دست ندهم. اگر جایى اختلاف نظر داشتم، آیا اجازه مى فرمایید: در پاورقى نظر خود را بنویسم یا اجازه نمى فرمایید؟

ایشان جمله خیلى پرمعنایى فرمودند و در حالى که تبسم بر لبانشان آشکار بود گفتند: «آقاى مکارم! اگر ما از خودمان انتقاد بکنیم، بهتر از این است که دیگران از ما ایراد بگیرند. بگذارید ما خودمان بحث هایمان را نقد کنیم، نه آن که بیگانه ها این کار را بکنند».

بعد افزودند: «پیشنهادى که دارم، اگر شما جایى ایرادى داشتید، قبلًا بیایید با من بحث کنید. اگر من شما را قانع کردم، تمام». گفتم: اگر قانع نشدم چى؟ فرمودند: «ایرادتان را در پاورقى نوشته، جواب من را هم مى نویسید و قضاوت را به خوانندگان وا مى گذارید».

 

یک استاد به شاگردش تا این اندازه بلند نظرى داشته باشد، مهم است. شروع کردیم به ترجمه تفسیر، تا آن که به مباحث جبر و تفویض رسیدیم، که من به فکر خودم در بعضى از نظرات با ایشان هماهنگ نبودم. خدمتشان عرض کردم: آقا! آن محبتى که فرمودید در اوّل کار و قرارى که گذاشتیم، الآن من آمده ام وفاى به آن عهد را بخواهم. مى خواهم در این جا پاورقى نوشته و از بحث شما ایرادى بگیرم. فرمودند: «اشکالى ندارد. بفرمایید ببینم اشکال شما چیست؟».

 

در یکى از شب ها که خدمتشان بودم و اشکال را مطرح کردم، ایشان نظراتشان را فرمودند. من در آخر کار باز سماجت کردم و گفتم: آقا! واقعش این است که من هنوز قانع نشده ام ولو توضیحات خوبى فرمودید. اجازه بدهید که من بنویسم. فرمودند: «عیبى ندارد».

اشکال را خیلى مفصل نوشتم و خدمتشان آوردم. گفتند: «اوه! شما این قدر مفصل مى نویسید، من جوابش را چقدر بنویسم؟» گفتم: مى فرمایید چه کنیم؟ فرمودند: «اشکال خلاصه شده و جواب خلاصه در پاورقى است». ما هم قبول کردیم و در ضمن آوردن خلاصه ایراد، عین جواب ایشان را نوشتیم و این الآن به عنوان یک سند در آن پاورقى تفسیرى که من ترجمه کردم، ضبط و محفوظ است.

 

این مسأله براى من خیلى آموزنده بود و مؤثر واقع شد که یک مرد بزرگ نسبت به نظرات شاگرد این قدر احترام بگذارد و کراراً این قضیه را در جلسات به عنوان صفاى روح و معنویت مرحوم علّامه طباطبائى نقل کرده ام.

 

مرزبان وحی و خرد؛ یادنامه مرحوم علامه سید محمدحسین طباطبائى قدس سره، بوستان کتاب (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم) ، چاپ: اول،  1381 صفحه 722 و 723

احد داوری
۱۰ خرداد ۹۹ ، ۲۳:۵۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

روای: نجمه سادات طباطبایی

 

مادرم مى گفت:

 «در عرض چند سالى که در نجف بودم، من همه شب ساعت را کوک مى کردم و خودم بیدار مى شدم تا حاج آقا (علّامه طباطبایی) را براى نماز شب بیدار کنم. حاج آقا بعد از وضو گرفتن و نماز شب خواندن نمى خوابیدند. مى گفتند: بین دو نماز (نماز شب و نماز صبح) نباید خوابید.

در این فاصله ایشان و برادرشان (سید محمد حسن الهى) که همدرس شان بودند، مى نشستند و با هم تمرین خط درشت مى کردند و بعد از نماز صبح هم به مباحثه مى پرداختند و من هم براى این که کسل و خسته نشوند، چاى برایشان درست مى کردم. بعد از یک ساعت هم که وقت صبحانه خوردن بود، آن را فراهم مى کردم».

 

مرزبان وحی و خرد؛ یادنامه مرحوم علامه سید محمدحسین طباطبائى قدس سره، بوستان کتاب (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم) ، چاپ: اول،  1381 صفحه 721

احد داوری
۰۹ خرداد ۹۹ ، ۲۳:۱۳ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

علامه حسن زاده آملی نقل می کند:

 

بنده رساله  امامت  را نوشتم. چون از تحریر آن فارغ گردیدم، آن را به حضور شریف استاد علّامه طباطبائى، صاحب تفسیر المیزان  ارائه دادم و اظهار داشتم گهگاهى که از درس و بحث خسته شدید، به عنوان یک جلسه استراحت و به تعبیر عامه مردم «زنگ تفریح» این رساله ما را هم ملاحظه بفرمایید.

ایشان لطف فرمودند و رساله را از اوّل تا آخر، کلمه به کلمه خواندند. تا آن که پس از مدتى فرمودند: از بطن تا ختم آن را نگاه کردم و رساله حاضر است.

 

مدت دو ماه به درازا کشید تا ایشان رساله را مطالعه نموده و بررسى کردند. وقتى به حضورشان رسیدم تا آن را تحویل بگیرم، به من اعتراض نمود که در فلان جاى رساله، دعاى شخصى در حق خودتان نموده اید، زیرا من در جایى از آن گفته بودم: بار خدایا! مرا به فهم خطاب محمدى صلى الله علیه و آله اعتلا ده و این دعا را پس از بیان حدیثى و شرح آن آوردم.

علت انتقاد علّامه این بود که چرا در کنار سفره الهى، دیگران را شرکت نداده ام و افزود: «تا آن جایى که خود را شناخته ام، در حق خودم دعاى شخصى نکرده ام و البته در اصول کافى از ائمه اطهار نقل شده که دعاى شخصى نکنید و بندگان خدا را هم در کنار سفره الهى شرکت دهید.». این تأدیب اخلاقى در من اثر گذاشت.

 

مرزبان وحی و خرد؛ یادنامه مرحوم علامه سید محمدحسین طباطبائى قدس سره، بوستان کتاب (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم) ، چاپ: اول،  1381 صفحه 720 و 721

احد داوری
۰۸ خرداد ۹۹ ، ۲۲:۳۷ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰ نظر