مطالعات دانشجویی

مطالبی از قرآن و احادیث، نکاتی از سیره بزرگان و مقالات شخصی

مطالعات دانشجویی

مطالبی از قرآن و احادیث، نکاتی از سیره بزرگان و مقالات شخصی

مطالعات دانشجویی


امام خامنه ای:
باید در کشور ما و در میان جامعه‌ى ما ترتیبى اتّخاذ بشود که همه‌ى آحاد مردم به‌نحوى با قرآن انس داشته باشند و مفاهیم قرآنى براى اینها مفهوم باشد و معانى قرآن را درک کنند، به قرآن مراجعه کنند؛ ولو به طور اجمال از مفاهیم قرآنى سر دربیاورند.
(8 تیر 1393)

********************

امام خامنه‌ای:
«دشمنان می خواهند یاد شهدا احیا نشود برای اینکه جاده شهادت کور بشود» (6 اسفند 1397)

آخرین مطالب

۵۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خون دلی که لعل شد» ثبت شده است

 

پدرم بر درس خواندن ما به طور مستمر نظارت می کرد، ما را گاه با تشویق و گاه با تندی، به آن ترغیب می کرد، من همیشه تسلیم روش پدر و مجری خواست او بودم.

هرگاه در مورد درسی که می خواندم اظهار نظر می کردم، پدرم خیلی خوشحال می شد و به من که چهارده پانزده ساله بودم می گفت: تو مجتهدی و قدرت استنباط داری.

با برادرم مباحثه می کردم، پس از مباحثه، پدرم ما را اتاق خود می خواند، از ما پرسش می کرد و آنچه را نتوانسته بودیم بفهمیم برایمان توضیح می داد.

 

منبع: «خون دلی که لعل شد» (خاطرات حضرت آیت الله العظمی سید علی خامنه ای (مد ظله العالی) از زندان ها و تبعید دوران مبارزات انقلاب اسلامی)، صفحه 28

احد داوری
۳۰ دی ۹۸ ، ۱۴:۰۳ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

پدرم ما را عادت داده بود که هیچ فرصتی را از دست ندهیم و هیچ روزی را بدون بهره گیری از درس و مباحثه نگذرانیم. ایشان از فرصت تعطیلی درس حوزه در ایام محرم و همچنین ماه های تابستان هم بهره می گرفت.

 

در هفت روز اول ماه محرم برای من درس می گفت و سه روز بعد از آن را به مجالس روضه امام حسین علیه السلام می رفت، چیزی را به نام «تعطیلی تابستانی» قبول نداشت و می گفت: ما در نجف علی رغم هوای طاقت فرسا و گرمای سخت، درسمان را ادامه می دادیم؛ بنابراین تابستان ها در مشهد چرا باید درس و تحصیل تعطیل شود؟!

مُطوَّل را در ماه های تعطیل تابستان خواندم.

 

منبع: «خون دلی که لعل شد» (خاطرات حضرت آیت الله العظمی سید علی خامنه ای (مد ظله العالی) از زندان ها و تبعید دوران مبارزات انقلاب اسلامی)، صفحه 25

احد داوری
۲۹ دی ۹۸ ، ۱۶:۲۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

این معلم به ما خیلی توجه می کرد و ما را سمت چپ خود می نشاند، ما همواره مورد توجه او بودیم. من و برادرم در این مکتب درس «عم جزء» را شروع کردیم ... آنچه امروز از این مکتب در حافظه ام مانده، تندی و خشونت این مرد، و سرما و تاریکی است. من راه خانه تا محل درس را با کفشی طی می کردم که سوراخ بود و در زمستان از سوراخ آن، آب و گِل وارد می شد و پایم را گلی می کرد.

 

منبع: «خون دلی که لعل شد» (خاطرات حضرت آیت الله العظمی سید علی خامنه ای (مد ظله العالی) از زندان ها و تبعید دوران مبارزات انقلاب اسلامی)، صفحه 12

احد داوری
۲۸ دی ۹۸ ، ۱۸:۱۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

زادگاه مادرم نجف است. ایشان لهجه عربی داشت. در کودکی با لهجه عربیِ نجفی حرف می زده است. با قرآن آشنا بود، قرآن را خوب و با صدایی جالب تلاوت می کرد.

 

در اواخر عمر صدایش گرفته بود و من صدای خوش او را به یاد می آوردم. بر قرائت کلام الله مجید با قرآن اهدایی پدرش مداومت روزانه داشت.

شیوه قرائت ایشان، ما را در آن کم سن و سالی به خود جذب می کرد. پیرامونش گرد می آمدیم و به تلاوتش گوش می کردیم، ایشان هم از فرصت استفاده می کرد ، معانی برخی آیات را برای ما به فارسی ترجمه می کرد و داستان های پیامبران را برایمان باز می گفت ...

 

حدیثی می گفت، پدر به ایشان اعتراض می کرد که به این حدیث تاکنون برنخورده است، اما ایشان منبع حدیث را برای پدر ذکر می کرد. همچون پدر، مناعت طبع داشت. از ناداری خود هرگز با کسی سخنی نمی گفت. همیشه رنج خود را به شیوه های گوناگون پوشیده میداشت.

 

منبع: «خون دلی که لعل شد» (خاطرات حضرت آیت الله العظمی سید علی خامنه ای (مد ظله العالی) از زندان ها و تبعید دوران مبارزات انقلاب اسلامی)، صفحه 8 و 9

احد داوری
۲۶ دی ۹۸ ، ۱۶:۰۴ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

نکات اولیه قرائت قرآن و قواعد زبان عربی را از مادر آموختم؛ کما اینکه روح دلیری و نستوهی را نیز او در من دمید. مادر به خاطر بازداشتهای پیاپی من و حملات ساواک به منزل، رنج بسیار کشید؛ اما در برابر دژخیمان مهاجم، با پایداری و صلابت می ایستاد؛ جوابشان را می داد و با آنها مجادله می کرد. او حتی مشوق من در ادامه این راه پردردسر نیز بود.

 

منبع: «خون دلی که لعل شد» (خاطرات حضرت آیت الله العظمی سید علی خامنه ای (مد ظله العالی) از زندان ها و تبعید دوران مبارزات انقلاب اسلامی)، صفحه  9

احد داوری
۲۱ دی ۹۸ ، ۰۸:۴۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

به خاطر دارم که در حال باز داشت در هواپیما نشسته بودم تا مرا از زاهدان به تهران ببرند. به یاد پدرم افتادم و ناگهان اندوهی سنگین قلبم را فشرد و دلواپسی عجیبی وجودم را فرا گرفت. به خود گفتم: حال که در هواپیما چنین وضعی دارم، پس وقتی وارد بازداشت‌گاه شوم، چه حالی خواهم داشت؟ به خدای متعال متوسل شدم و به درگاهش لابه کردم تا دلم آرام گیرد. دقایقی فکرم از این موضوع منصرف شد. سپس بار دیگر که به یاد پدر افتادم، دیدم این بار بدون آن حالت اضطراب و نگرانی به او فکر می کنم. در دلم حالت دلتنگی و اشتیاق و مهر و عطوفت بود، اما همراه با آرامشی که هنوز شیرینی آن را به روشنی در خاطر دارم. خدای بزرگ را شکر که دعایم را مستجاب فرمود و با دادن سکینه و آرامش، به من لطف کرد.

 

منبع: «خون دلی که لعل شد» (خاطرات حضرت آیت الله العظمی سید علی خامنه ای (مد ظله العالی) از زندان ها و تبعید دوران مبارزات انقلاب اسلامی)، صفحه 7 و 8

احد داوری
۰۸ دی ۹۸ ، ۱۶:۰۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

 پدر همواره به من محبت ویژه داشت و در سفرهای خود با من مانوس می شد. پدرم یک بار بینایی خود را از دست داد، ولی بعدا شفا یافت. درمان چشم خود را در تهران ادامه می داد. سه بار به تهران رفت، ولی حاضر نشد کسی جز من همراهش باشد. سال 1342 در قم بودم . پدر به من نامه نوشت که به مشهد بیایم تا او را در سفر درمانی به تهران همراهی کنم، اما رفتن من به مشهد به تاخیر افتاد و علت آن، ماموریتی بود که در رابطه با مسائل تبلیغ باید در زاهدان انجام می دادم. به زاهدان رفتم و در آنجا بازداشت شدم. مهم ترین نگرانی من هنگام بازداشت، پدرم بود که بی من به سفر نمی رفت.

 

منبع: «خون دلی که لعل شد» (خاطرات حضرت آیت الله العظمی سید علی خامنه ای (مد ظله العالی) از زندان ها و تبعید دوران مبارزات انقلاب اسلامی)، صفحه 7

احد داوری
۰۷ دی ۹۸ ، ۱۷:۲۳ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

به یاد دارم ما پسران به خانه پدربزرگمان مرحوم میردامادی می رفتیم، ایشان هم مثل پدرها و پدربزرگ های دیگر، یک ریال یا نیم ریال به ما می داد، که البته پول ناچیزی بود؛ اما پیش می آمد که مادر ناگزیر می شد همین مبلغ ناچیز را از ما بگیرد تا با آن برای شام ما چیزی بخرد. من در خانه پدر، از فقر چیزهایی دیده ام که در خانه علمای دیگر کمتر دیده می شود.

 

منبع: «خون دلی که لعل شد» (خاطرات حضرت آیت الله العظمی سید علی خامنه ای (مد ظله العالی) از زندان ها و تبعید دوران مبارزات انقلاب اسلامی)، صفحه 6

احد داوری
۰۶ دی ۹۸ ، ۱۸:۵۱ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

[پدرم] گاهی به سبب تنگدستی ناگزیر می شد کتاب هایش را که بسیار مورد عشق و علاقه اش بود بفروشد. وقتی می دید ما کتابهایش را تورق می کنیم ناراحت می شد. اگر یکی از کتاب های کتابخانه اش را دست ما می دید، با لحنی مهرورزانه نسبت به کتاب و حریص بر حفظ آن، می گفت: این چیست؟ لطفا بگذار سرجایش! اما با این همه ، ناچار می شد برخی کتاب های خود را بفروشد تا بتواند برای رفع نیازهای اولیه ما چیزی فراهم کند. به سراغ قفسه کتابخانه می رفت، کتابی را برای فروش بر می داشت؛ اما فروش آن کتاب برایش ناگوار می آمد و لذا آن را به جای خود می گذاشت؛ دومی را بر می داشت، سومی را بر می داشت ... تا اینکه ناچار برخی را انتخاب می کرد.

 

منبع: «خون دلی که لعل شد» (خاطرات حضرت آیت الله العظمی سید علی خامنه ای (مد ظله العالی) از زندان ها و تبعید دوران مبارزات انقلاب اسلامی)، صفحه 6

احد داوری
۰۳ دی ۹۸ ، ۲۱:۴۳ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

[پدرم] به فضل و علم و اجتهاد معروف و نزد علمای بزرگی مانند میرزای نائینی و سید ابوالحسن اصفهانی درس خوانده بود. عفیف و با حیا بود و نسبت به مال و منال، از مناعت طبع برخوردار بود. در میانه بازار مشهد که محل کسبه و تجار و سرمایه داران است امامت مسجدی را داشت؛ اما چشمی به مال مردم نداشت و چنین چیزهایی را نمی پسندید؛ یعنی در اوج بلند طبعی می زیست. گوشه گیری را دوست داشت. ولی من این خصلت ایشان را خوش نمی داشتم؛ لذا عکس آن را فرا گرفتم.

 

منبع: «خون دلی که لعل شد» (خاطرات حضرت آیت الله العظمی سید علی خامنه ای (مد ظله العالی) از زندان ها و تبعید دوران مبارزات انقلاب اسلامی)، صفحه 5

احد داوری
۰۲ دی ۹۸ ، ۲۲:۴۱ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

پدرم نقل می کرد که پدربزرگمان آقا سید حسین در آغاز شب پس از خوردن شام در حالی که فرزندان سرگرم بازی بودند، می خوابید، سپس دو ساعت پیش از سر زدن سپیده صبح برای عبادت و مطالعه بر میخاست.

 

منبع: «خون دلی که لعل شد» (خاطرات حضرت آیت الله العظمی سید علی خامنه ای (مد ظله العالی) از زندان ها و تبعید دوران مبارزات انقلاب اسلامی)، صفحه 4

احد داوری
۰۱ دی ۹۸ ، ۲۳:۳۸ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر