مطالعات دانشجویی

مطالبی از قرآن و احادیث، نکاتی از سیره بزرگان و مقالات شخصی

مطالعات دانشجویی

مطالبی از قرآن و احادیث، نکاتی از سیره بزرگان و مقالات شخصی

مطالعات دانشجویی


امام خامنه ای:
باید در کشور ما و در میان جامعه‌ى ما ترتیبى اتّخاذ بشود که همه‌ى آحاد مردم به‌نحوى با قرآن انس داشته باشند و مفاهیم قرآنى براى اینها مفهوم باشد و معانى قرآن را درک کنند، به قرآن مراجعه کنند؛ ولو به طور اجمال از مفاهیم قرآنى سر دربیاورند.
(8 تیر 1393)

********************

امام خامنه‌ای:
«دشمنان می خواهند یاد شهدا احیا نشود برای اینکه جاده شهادت کور بشود» (6 اسفند 1397)

آخرین مطالب

۳۲۴ مطلب با موضوع «سبک زندگی بزرگان و شهدا» ثبت شده است

 

امّ‏ البنین‏ مادر حضرت ابا الفضل «علیه السلام» و همسر امیر المؤمنین پس از شهادت حضرت فاطمه بود که به معرّفى عقیل، برادر حضرت امیر، به همسرى على « علیه السلام » در آمد. نامش «فاطمه بنت حزام»، از قبیله «بنى کلاب» و خواهر «لبید» شاعر بود. زنى بود با شرافت، از خانواده‏ اى ریشه ‏دار و دلاور و نسبت به فرزندان حضرت زهرا نیز بسیار مهربان بود.

 

ثمره ازدواج على « علیه السلام » با او چهار پسر بود، به نامهاى: عباس، جعفر، عبد اللّه و عثمان، که هر چهار فرزندش روز عاشورا در رکاب سید الشهدا به شهادت رسیدند.

امّ البنین، پس از شهادت فرزندانش، همه روزه به بقیع مى‏ رفت و بچه‏ هاى عباس را نیز به همراه مى‏ برد و به یاد فرزندان شهیدش مرثیه و نوحه مى‏ خواند. زنان مدینه نیز به ندبه و نوحه سوزناک او جمع مى‏ شدند و مى ‏گریستند. اشعارى هم درباره عباس سروده بود.

وقتى زنان به امّ البنین تسلیت مى‏ گفتند، مى‏ گفت دیگر مرا «امّ البنین» خطاب نکنید، چرا که امروز دیگر آن فرزندانم نیستند و شهید شده ‏اند:

 

لا تدعونّى و یک امّ البنین‏

تذکّرینى بلیوث العرین‏

کانت بنون لى ادعى بهم‏

و الیوم اصبحت و لا من بنین ...

 

منبع: فرهنگ عاشورا، جواد محدثى ،ص:55 و 56

 

احد داوری
۰۷ بهمن ۹۹ ، ۲۲:۲۳ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

[برای تکمیل شناسایی] از بی سیم چی جدا شدیم و از داخل روخانه پر آب با مشکلات فراوان به پشت مواضع دشمن رفتیم.

در آنجا مشغول بررسی اوضاع عقبه نیروهای عراقی بودیم که عناصر کمین دشمن با استفاده از دوربین دید در شب، ما را دیدند و به سوی ما آتش گشودند، به طوری که مجبور شدیم از سمت دیگری به نیروهای خودی ملحق شویم و به همین دلیل راه را گم کردیم و در میدان مین دشمن گرفتار شدیم.

 

در این درگیرری قطب نما از کار افتاد و ما سمت خودی و دشمن را نمی شناختیم ولی شهید مصطفی پژوهنده با آرامش خاصی به من گفت: «اول نماز بخوانیم که اگر شهید شدیم، بی نماز از دنیا نرفته باشیم».

 

شهید پژوهنده در همان میدان مین بدون این که کوچکترین اعتنایی به وضعیت مخاطره آمیز آن داشته باشد، در همان محل مشغول نماز شد. در آن لحظات بحرانی او به چهار جهت نماز خواند و بعد از دعا و نیایش آماده خروج از میدان شدیم و با تلاش فراوان راه را پیدا کردیم و به مواضع اولیه برگشتیم.

 

منبع: کتاب سیره شهدای دفاع مقدس ج 17 ص 72 و 73

 

احد داوری
۰۶ بهمن ۹۹ ، ۲۲:۳۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

شهید ولی الله نیکبخت بسیار متواضع بود. همه ما فکر می کریدم که او یک کارمند عادی جهاد است. بعدها فهمیدیم که او مسئول جهاد است.  [تلاش برای] بنیانگذاری سپاه و جهاد سازندگی از جمله کارهایی بود که او انجام داده بود.

 

خبرنگاران رادیو و تلویزیون و روزنامه ها همیشه سعی داشتند به نحوی با او مصاحبه کنند. وی زیر بار نمی رفت و می گفت:

«ما هنوز هیچ کاری نکرده ایم. هرگاه که توانستیم فقر و محرومیت را در منطقه از بین ببریم آن موقع شما آن را گزارش کنید. اگر الان من بگویم که فلان و فلان کار شد و فلان کار خواهد شد، اینها همه شعار است. کار نباید در حد حرف و شعار باشد، باید عملمان بیش از حرف زدنمان باشد».

 

منبع: کتاب سیره شهدای دفاع مقدس ج 17 ص 57

 

نکته: باز هم ماییم و شرمندگی از شهدا
حتی در زندگی روزمره هم زیاد شعار می دهیم (کسی که در زندگی روزمره زیاد شعار بدهد وقتی مسئول شد همین آش است و همین کاسه؛ کاری هم با سخنرانی های برخی مسئولان ندارم).

احد داوری
۰۴ بهمن ۹۹ ، ۲۲:۳۶ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

وقتی ماجرای زیر را نوشتم دنبال عنوان مناسب بودم، از اصل ماجرا در مقایسه با رفتار خودم و برخی مسئولان خجالت کشیدم. به یاد شهید محمد رضا قدمی دو درس از این شهید را به نقل از کتاب سیره شهدای دفاع مقدس ج 17 ص 54 و 55 بازنویسی می کنم:

 

 بسیاری از اوقات که جهت انجام خدمت و نظارت کارها به روستاها می ررفت تا دیر وقت در منطقه بود و شب هنگام گرسنه به خانه بر می گشت وقتی از او می پرسیدند که چرا از صبح تاکنون چیزی نخورده ای؟ می گفت: «صلاح نیست مزاحم روستائیان بشوم».

 

یا وقتی همسرش به او می گفت: «ما هم در زندگی حقی داریم اگر ممکن است کمتر درگیرِ کار باش». در جواب می گفت: «من برای خدمت به این استان آمده ام و اگر افرادی مثل من این کارها را انجام ندهد، پس چه کسی باید این کارها را انجام دهد؟ در برابر ساعت هایی که کار می کنم حقوق می گیرم، کمی هم باید برای رضای خدا کار کرد، اجر شما را هم خدا می دهد».

 

احد داوری
۰۳ بهمن ۹۹ ، ۲۰:۱۶ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

نامه اى به دست ابوذر رسید، آن را باز کرد و خواند. از راه دور آمده بود. شخصى به وسیله نامه از او تقاضاى اندرز جامعى کرده بود. او از کسانى بود که ابوذر را مى شناخت که چقدر مورد توجه رسول اکرم بوده و رسول اکرم چقدر او را مورد عنایت قرار مى داده و با سخنان بلند و پرمعناى خویش به او حکمت مى آموخته است.

ابوذر در پاسخ فقط یک جمله نوشت، یک جمله کوتاه: «با آن کس که بیش از همه مردم او را دوست مى دارى بدى و دشمنى مکن.» نامه را بست و براى طرف فرستاد.

 

آن شخص بعد از آنکه نامه ابوذر را باز کرد و خواند چیزى از آن سر درنیاورد. با خود گفت یعنى چه؟ مقصود چیست؟ «با آن کس که بیش از همه مردم او را دوست مى دارى بدى و دشمنى نکن» یعنى چه؟ این که از قبیل توضیح واضحات است! مگر ممکن است که آدمى محبوبى داشته باشد- آنهم عزیزترین محبوبها- و با او بدى بکند؟! بدى که نمى کند سهل است، مال و جان و هستى خود را در پاى او مى ریزد و فدا مى کند.

از طرف دیگر با خود اندیشید که شخصیت گوینده جمله را نباید از نظر دور داشت، گوینده این جمله ابوذر است، ابوذر لقمان امت است و عقلى حکیمانه دارد؛ چاره اى نیست باید از خودش توضیح بخواهم.

مجددا نامه اى به ابوذر نوشت و توضیح خواست.

 

ابوذر در جواب نوشت: «مقصودم از محبوب ترین و عزیزترین افراد در نزد تو همان خودت هستى. مقصودم شخص دیگرى نیست. تو خودت را از همه مردم بیشتر دوست مى دارى. اینکه گفتم با محبوب ترین عزیزانت دشمنى نکن، یعنى با خودت خصمانه رفتار نکن. مگر نمى دانى هر خلاف و گناهى که انسان مرتکب مى شود، مستقیما صدمه اش بر خودش وارد مى شود و ضررش دامن خودش را مى گیرد.»

 

مجموعه آثار شهید مطهری، ج 18، ص: 281 و 282

 

احد داوری
۲۰ دی ۹۹ ، ۱۹:۵۶ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

شهید سلیمانی

احد داوری
۱۰ دی ۹۹ ، ۱۶:۰۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

امام علی علیه السلام فرمودند:

انسان باایمان ساعات شبانه روز خود را به سه بخش تقسیم مى کند:

قسمتى را صرف مناجات با پروردگارش مى کند

و قسمت دیگرى را براى ترمیم معاش و کسب و کار زندگى قرار مى دهد

و قسمت سوم را براى بهره گیرى از لذات حلال و دلپسند مى گذارد

و سزاوار نیست که انسان عاقل حرکتش جز در سه چیز باشد: مرمت معاش، گامى در راه معاد و لذت در غیر حرام.

 

لِلْمُؤْمِنِ ثَلَاثُ سَاعَاتٍ: فَسَاعَةٌ یُنَاجِی فِیهَا رَبَّهُ، وَسَاعَةٌ یَرُمُّ مَعَاشَهُ، وَسَاعَةٌ یُخَلِّی بَیْنَ نَفْسِهِ وَ بَیْنَ لَذَّتِها فِیَما یَحِلُّ وَ یَجْمُلُ. وَلَیْسَ لِلْعَاقِلِ أَنْ یَکُونَ شَاخِصاً إِلَّا فِی ثَلَاثٍ: مَرَمَّةٍ لِمَعَاشٍ، أَوْ خُطْوَةٍ فِی مَعَادٍ، أَوْ لَذَّةٍ فِی غَیْرِ مُحَرَّمٍ.

نهج البلاغه، حکمت 390

احد داوری
۰۶ آذر ۹۹ ، ۲۲:۰۵ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

امام صادق علیه السلام فرمودند:

 چقدر براى مؤمن زشت‏ است که علاقه به چیزى پیدا کند که باعث ذلت او گردد.

 

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام، قَالَ: «مَا أَقْبَحَ بِالْمُؤْمِنِ أَنْ تَکُونَ‏ لَهُ رَغْبَةٌ تُذِلُّهُ‏».

(الکافی چاپ دارالحدیث) ؛ ج‏3 ؛ ص778

 

احد داوری
۰۵ آذر ۹۹ ، ۱۱:۳۱ موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

سردار شهید طهرانی مقدم:

فقط انسان‌های ضعیف به اندازه امکاناتشان کار می‌کنند.

 

احد داوری
۰۱ آذر ۹۹ ، ۲۱:۱۴ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

نمی رفت از خدام تقاضای تبرکی کند. می گفت: «آقا خودشون زوار رو می بینن. اگه لازم باشه خدام رو وسیله قرار میدن». معتقد بود: «همون آب سقاخونه ها و نفسی که توی حرم می کشیم، همه مال خود آقاست».

 

روزی قبل از روضه داخل رواق، هوس چای کردم. گفتم : الان اگر چایی بود چقدر می چسبید» هنوز صدای روضه می آمد که یکی از خدام دو تا چایی برایمان آورد. خیلی مزه داد.

 

برنامه ریزی می کرد تا نمازها در حرم باشیم. تا حال زیارت داشت در حرم می ماند، خسته که می شد یا می فهمید من دیگر کشش ندارم، می گفتم: «نشستن بیخودیه!»

خیلی اصرار نداشت دستش را به ضریح برساند. مراسم صحن گردی داشت. راه می افتاد در صحن ها دور حرم می چرخید، درست شبیه طواف.

 

کتاب قصه دلبری (شهید محمد حسین محمد خانی) به روایت مرجان در علی همسر شهید؛ به قلم محمد علی جعفری، تهران، انتشارات روایت فتح، چاپ بیست و ششم، 1398، صفحه 52

 

احد داوری
۲۶ آبان ۹۹ ، ۱۹:۵۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

اولین دفعه که رفتیم مشهد، نمی دانستیم باید شناسنامه همراهمان باشد. رفتیم هتل، گفتند باید از اماکن نامه بیاورید. نمی دانستیم اماکن کجاست. وقتی دیدم پاسگاه نیروی انتظامی است، هول برم داشت. جدا جدا رفتیم در اتاق برای پرس و جو. بعضی جاها خنده ام می گرفت. طرف پرسید: «مدل یخچال خونه تون چیه؟ چه رنگیه؟ شماره موبایل پدر مادرت؟».

 

نامه که گرفتیم و آمدیم بیرون، تازه فهمیدم همین سوال ها را از محمد حسین هم پرسیده بودند. اول زیارت مشترکمان را از باب الجواد علیه السلام شروع کردیم. این شعر را خواند: 

 

«صحنتان را می زنم برهم جوابم را بده

این گدا گاهی اگر دیوانه باشد بهتر است

جان من آقا مرا سرگرم کاشی ها نکن

میهمان مشغول صاحب خانه باشد بهتر است

گنبدت مال همه، باب الجوادت مال من

جای من پشت در میخانه باشد بهتر است»

 

 کتاب قصه دلبری (شهید محمد حسین محمد خانی) به روایت مرجان در علی همسر شهید؛ به قلم محمد علی جعفری، تهران، انتشارات روایت فتح، چاپ بیست و ششم، 1398، صفحه 48

 

احد داوری
۲۵ آبان ۹۹ ، ۲۱:۴۶ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

دل رحمی هایش را دیده بودم، مقید بود پیاده های کنار خیابان را سوار کند، بخصوص خانواده ها را.

یک بار در صندوق عقب ماشین، عکس رادیولوژی دیدم، ازش پرسیدم: «این مال کیه؟» گفت: «راستش مادر و پسری را سوار کردم که شهرستانی بودند و اومده بودن برای دوا درمون. پول کم آورده بودن و داشتن بر می گشتن شهرشون!» به مقدار نیاز، پول برایشان کارت به کارت کرده بود و دویست هزار تومان هم دستی به آنها داده بود. بعد برگشته بود آنها را رسانده بود بیمارستان.

 

می گفت: « از بس اون زن خوشحال شده بود، یادش رفته عکسش را برداره!» رفته بود بیمارستان که صاحب عکس را پیدا کند یا نشانی ازشان بگیرد و بفرستد برایشان.

 

 کتاب قصه دلبری (شهید محمد حسین محمد خانی) به روایت مرجان در علی همسر شهید؛ به قلم محمد علی جعفری، تهران، انتشارات روایت فتح، چاپ بیست و ششم، 1398، صفحه 46

احد داوری
۲۴ آبان ۹۹ ، ۲۱:۵۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

قرآن جیبی داشت و بعضی وقت ها که فرصتی پیش می آمد، می خواند: مطب دکتر، در تاکسی. گاهی اوقات هم از داخل موبایلش قرآن می خواند.

 

اهل سینما نبود، ولی فیلم اخراجی ها را با هم رفتیم دیدیم. بعد از فیلم نشستیم به نقد و تحلیل. کلی از حاجی گرینف های جامعه را فهرست کردیم، چقدر خندیدیم.

 

 کتاب قصه دلبری (شهید محمد حسین محمد خانی) به روایت مرجان در علی همسر شهید؛ به قلم محمد علی جعفری، تهران، انتشارات روایت فتح، چاپ بیست و ششم، 1398، صفحه 45

احد داوری
۲۳ آبان ۹۹ ، ۲۰:۳۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

کم کم روحیاتش دستم آمده بود. زیاد کتاب می خواند، رمان های انقلاب، کتاب خاطرات عزت شاهی و زندگی نامه شهدا. کتاب های شهدا به روایت همسرشان را خیلی دوست داشت: شهید چمران ، همت، مدق. همیشه می گفت: «دوست دارم اگر شهید شدم، کتاب زندگی ام رو روایت فتح چاپ کند». حتی اسم برد که در قالب کتاب های نیمه پنهان ماه باشد. می گفت در خاطراتت چه چیزهایی را بگو، چه چیزهایی را نگو. شعرهایش را تایپ و در فایل جدایی در کامپیوترش ذخیره کرد و گفت: «اینا رو هم ته کتاب اضافه کن»!

 

عادت نداشتیم هر کسی تنهایی بنشیند برای خودش کتاب بخواند. به قول خودش، یا باید آن یکی را بازی می داد یا خودش هم بازی نمی کرد، بلند می خواند که بشنوم.

 

کتاب قصه دلبری (شهید محمد حسین محمد خانی) به روایت مرجان در علی همسر شهید؛ به قلم محمد علی جعفری، تهران، انتشارات روایت فتح، چاپ بیست و ششم، 1398، صفحه 43

احد داوری
۲۲ آبان ۹۹ ، ۲۱:۳۷ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر