مطالعات دانشجویی

مطالبی از قرآن و احادیث، نکاتی از سیره بزرگان و مقالات شخصی

مطالعات دانشجویی

مطالبی از قرآن و احادیث، نکاتی از سیره بزرگان و مقالات شخصی

مطالعات دانشجویی


امام خامنه ای:
باید در کشور ما و در میان جامعه‌ى ما ترتیبى اتّخاذ بشود که همه‌ى آحاد مردم به‌نحوى با قرآن انس داشته باشند و مفاهیم قرآنى براى اینها مفهوم باشد و معانى قرآن را درک کنند، به قرآن مراجعه کنند؛ ولو به طور اجمال از مفاهیم قرآنى سر دربیاورند.
(8 تیر 1393)

********************

امام خامنه‌ای:
«دشمنان می خواهند یاد شهدا احیا نشود برای اینکه جاده شهادت کور بشود» (6 اسفند 1397)

آخرین مطالب

دوست آن است که گیرد دست دوست ...

يكشنبه, ۱ تیر ۱۳۹۹، ۰۵:۰۸ ب.ظ

 

 برخی مواقع از دست دادن والدین علاوه بر فشار روحی، باعث دشواری زندگی نیز می شود بویژه اگر والدین چیزی از خود به ارث نگذارند. دوستان واقعی کسانی هستند که در این زمان به یاری  بشتابند و با دست محبت خود، بار دیگر رونقی به زندگی همدیگر دهند. چیزی که این روزها کمتر شاهد آن هستیم و باید با الگو گیری از سبک زندگی اهل بیت علیهم السلام و یارانشان طرحی نو دراندازیم، ماجرای ابن سیابه نمونه ای از این موارد است که نکات جالبی در رفتار هر دو طرف دیده می شود: کمک مالی، سرمایه گذاری مناسب و به موقع، بازگردادن به موقع اصل سرمایه، توجه به تذکر پدر و مادر، زیارت خانه خدا، زیارت امام صادق علیه السلام، ادب نشستن در محضر امام، چگونگی توجه به فرمایش امام و... نکاتی است که در این ماجرای واقعی وجود دارد و از آن قابل برداشت است. اگر بگوییم این موارد افسانه مانند هستند به گزاف نگفته ایم، اینک اصل داستان با بیان رسای شهید مطهری:

 

عبد الرحمن بن سیابه کوفى، جوانى نورس بود که پدرش از دنیا رفت. مرگ پدر از یک طرف، فقر و بیکارى از طرف دیگر روح حساس او را رنج مى داد. روزى در خانه نشسته بود که کسى در خانه را زد. یکى از دوستان پدرش بود. به او تسلیت گفت و دلدارى داد. سپس پرسید: «آیا از پدرت سرمایه اى باقى مانده است؟».

«نه.».

- این هزار درهم را بگیر، اما بکوش که اینها را سرمایه کنى و از منافع آنها خرج کنى.».

این را گفت و از دم در برگشت و رفت.

 

عبد الرحمن خوشحال و خرم پیش مادرش رفت و کیسه پول را به او نشان داد و جریان را نقل کرد. طبق توصیه دوست پدرش به فکر کاسبى افتاد. نگذاشت به فردا بکشد. تا شب آن پول را تبدیل به کالا کرد. دکانى براى خود در نظر گرفت و مشغول کار و کسب شد. طولى نکشید که کار و کسبش بالا گرفت. حساب کرد دید گذشته از اینکه با این سرمایه زندگى خود را اداره کرده، مبلغ زیادى نیز بر سرمایه افزوده شده است. فکر کرد به حج برود. با مادرش مشورت کرد. مادر گفت:

«اول برو پیش همان دوست پدرت و هزار درهم او را که سرمایه برکت زندگى ما شده بده، بعد برو به مکه.».

 

عبد الرحمن پیش آن مرد رفت و کیسه اى داراى هزار درهم جلو او گذاشت و گفت: «پولتان را بگیرید.» آن مرد اول خیال کرد که مبلغ پول کم بوده است و عبد الرحمن پس از چندى عین پول را به او برگردانده است، گفت:

«اگر این مبلغ کم است، مبلغى دیگر بیفزایم؟».

عبد الرحمن گفت: «خیر، کم نیست، بسیار پول پربرکتى بود. و چون من اکنون از خودم داراى سرمایه اى هستم و به این مبلغ نیازمند نیستم، آمدم ضمن اظهار تشکر از لطف شما پولتان را رد کنم، خصوصا که الآن عازم سفر حجّم و میل داشتم پول شما خدمت خودتان باشد.» عبد الرحمن این را گفت و از آن خانه خارج شد و بار سفر حج بست.

 

پس از انجام مراسم حج به مدینه آمد، همراه جمعیت به محضر امام صادق رفت.

جمعیت انبوهى در خانه حضرت گرد آمده بودند. عبد الرحمن که جوانى نورس بود، رفت پشت سر همه نشست و شاهد رفت و آمدها و سؤال و جوابهایى که از امام مى شد بود. همینکه مجلس کمى خلوت شد، امام صادق با اشاره او را نزدیک طلبیده پرسید:

- شما کارى دارید؟.

- من عبد الرحمن پسر سیابه کوفى بجلى هستم.

- احوال پدرت چطور است؟.

- پدرم به رحمت خدا رفت.

- اى واى، اى واى، خدا او را رحمت کند. آیا از پدرت ارثى هم براى شما باقى ماند؟.

- خیر، هیچ چیز از او باقى نماند.

- پس چطور توانستى حج کنى؟.

- قضیه از این قرار است: ما بعد از پدرمان خیلى پریشان بودیم. مرگ پدر از یک طرف و فقر و پریشانى از طرف دیگر بر ما فشار مى آورد، تا آنکه روزى یکى از دوستان پدرم هزار درهم آورد و ضمن تسلیت به ما، گفت من این پول را سرمایه کنم. همین کار را کردم و از سود آن اقدام به سفر حج نمودم ....».

 

همینکه سخن عبد الرحمن به اینجا رسید، امام پیش از اینکه او داستان را به آخر برساند فرمود:

 - بگو هزار درهم دوست پدرت را چه کردى؟.

- با اشاره مادرم، قبل از حرکت به خودش رد کردم.

- احسنت. حالا میل دارى نصیحتى بکنم؟!.

- قربانت گردم، البته!.

- بر تو باد به راستى و درستى. آدم راست و درست شریک مال مردم است ...»

 

مجموعه آثار شهید مطهری، ج 18، ص: 409 - 411

۹۹/۰۴/۰۱ موافقین ۱ مخالفین ۰

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">