ضرورت شناخت و انجام وظیفه در هر زمان و مکانی
به من اطلاع داده شد که برخی، در زندانِ درجه داران شرابخواری می کند . در این زندان و زندان قبلی دیدم که کسانی «بنگ» را به عنوان مواد مخدر استعمال می کنند؛ زندانیان می چرخند و بنگ می کشند و در حالتی شبیه به اغما، هذیان می گویند.
یک جوان سالم وقتی وارد این زندان ها می شد، به ناچار فاسد می گردید چون بیشتر به یک گنداب متعفن شبیه بود و هر کس - به جز کسانی که خدا به آنها رحم کرده باشد - در آن می افتاد، به گند و فساد آن دچار می شد. تازه اینجا به عنوان زندان نظامی، تابع یک انضباط دقیق بود؛ حال قیاس کنید که زندان های غیر نظامی در چه وضعی بودند!
بدین جهت، من ضمن تلاش هایم در داخل زندان ، تلاش می کردم تا در این جو سراسر آلوده، هر کس را بشود نجات داد، نجات دهم. کمی مانده به رمضان، زندانیان را جمع کردم، برایشان وعظ کردم و مرگ و آخرت و حساب قیامت را به یادشان آوردم.
آنها به من قول دادند و قسم خوردند که روزه بگیرند. واقعا هم روز اول روزه گرفتند؛ روز دوم هم تا ظهر تحمل کردند، اما در اثر جو فاسد زندان، اراده آنها سست شد. لذا تاثیر موعظه من در آنها به پایان رسید و روزه خود را خوردند! در خاطراتم نوشتم که چه کسی فقط روز نخست را روزه گرفت و چه کسی روزه را تا ظهرِ روز دوم ادامه داد و سپس خورد.
منبع: «خون دلی که لعل شد» (خاطرات حضرت آیت الله العظمی سید علی خامنه ای (مد ظله العالی) از زندان ها و تبعید دوران مبارزات انقلاب اسلامی)، صفحه 185