مطالعات دانشجویی

مطالبی از قرآن و احادیث، نکاتی از سیره بزرگان و مقالات شخصی

مطالعات دانشجویی

مطالبی از قرآن و احادیث، نکاتی از سیره بزرگان و مقالات شخصی

مطالعات دانشجویی


امام خامنه ای:
باید در کشور ما و در میان جامعه‌ى ما ترتیبى اتّخاذ بشود که همه‌ى آحاد مردم به‌نحوى با قرآن انس داشته باشند و مفاهیم قرآنى براى اینها مفهوم باشد و معانى قرآن را درک کنند، به قرآن مراجعه کنند؛ ولو به طور اجمال از مفاهیم قرآنى سر دربیاورند.
(8 تیر 1393)

********************

امام خامنه‌ای:
«دشمنان می خواهند یاد شهدا احیا نشود برای اینکه جاده شهادت کور بشود» (6 اسفند 1397)

آخرین مطالب

۷۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خاطرات شهیدان» ثبت شده است

یادداشت های روزانه شهید عبدالله قابل:

سه شنبه 22 بهمن؛ شب را در سوله استراحت کریم و از صبح عراق آتش عجیبی می ریزد، شاید [دشمن] پاتک سنگینی کرده؛ ولی توپخانه ما هم هر دقیقه گلوله هایش را نثارشان می کند. ساعت 8 صبح، اخبار می گفت که تاکنون 100 اسیر را به پشت جبهه انتقال داده اند و  هنوز ما [جلو] نرفته ایم. منتظریم فرمان بدهند تا دمار از روزگار صدامیان درآوریم. راستی [برادرم] علی و محمد [علیان نژاد] در سوله قبلی هستند. گاهی می آیند و سری می زنند.

 

از صبح چندین مرتبه هواپیمای عراقی آمده و به حول و قوه الهی نتوانسته اند کاری بکنند. خدایا در این لحظات اخر از تمامی گناهان ما بگذر و رزمندگان ما را پیروز بگردان و عمر امام را به بلندای آفتاب بگردان. ساعت 36/8 دقیقه صبح 22 بهمن.

 

راستی الان به یاد 500 تومان پولی افتادم که از تیپ سید الشهدا گرفتم . بعد از عملیات عاشورای 3، بابت رفتن به مشهد به هر نفر 500 تومان پول دادند و من نیز گرفتم ولی موفق به رفتن به مشهد نشدم. 500 تومان را به دفتر پشتیبانی تیپ سید الشهدا برگردانید یا به جبهه بدهید. 500 تومان دیگر هم صدقه دهید این هزینه ها را از پول جبهه ام بردارید. 22/ 11 ساعت 50/8 دقیقه.

 دسته یک، ص 611 و 612

احد داوری
۰۸ آبان ۹۸ ، ۱۰:۲۳ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

 اواخر دی ماه، گردان به بچه ها مرخصی داد. وقتی به تهران رسیدیم من و  [ برادرم شهید] محسن [گلستانی] و چند تا دیگر از بچه های دسته، بعد از دو روزی ماندن در خانه، عازم مشهد شدیم. دو شب که در قطار رفت و برگشت بودیم، دو روز هم در مشهد ماندیم. در حرم امام هشتم، نگاهم که به آینه کاری صحن افتاد، به محسن گفتم: خیلی قشنگ کار کرده اند...

 

[گفت]: قشنگی اش در این است که کسی نمی تواند خودش را در آینه های شکسته ببیند. زائر وقتی وارد حرم می شود باید متواضع و دلشکسته باشد تا قابلیت دیدن یار را پیدا کند.

 من آن ظاهر دست ساخته را دیده بودم؛ ولی او متوجه راز نهفته در آن بود....

 

در بازگشت به جبهه، پدر و مادر سفارش زیادی هم به من و هم به محسن کردند که مراقب خودمان باشیم. در آن زمستان، سه برادر از یک خانه در جبهه بودیم و مادر سخت نگران بود. [یک شهید و دو زخمی سهم  این خانواده از عملیات والفجر هشت بود].

  

 راوی: حسین گلستانی

 دسته یک، ص 300 و 301

احد داوری
۰۷ آبان ۹۸ ، ۰۸:۱۹ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

پس از شهادتش به اتاقی که در آن زندگی می کرد رفتم؛ اتاق کوچک در منزلی که برادر رئوفی فرمانده لشکر 7 ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف کرایه کرده بود.

وسایل زندگی حسن در آن اتاق، یک زیلو، دو پتو و چند لباس بچه گانه متعلق به فرزند پنج ماهه اش بود. به یاد عظمت و بزرگواری این فرمانده عزیز سپاه اسلام افتادم که در نهایت قناعت زندگی کرد و از دنیا رفت، در حالی که با دست پر، خداوند خویش را ملاقات کرد.

 

راوی: غلامعلی رشید

 

ملاقات در فکه (زندگی نامه شهید حسن باقری) ص 305

احد داوری
۰۴ آبان ۹۸ ، ۰۹:۰۱ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

آقای رضایی اصرار داشت اخوی، مجید بقایی و بقیه دوستان، همراه ایشان به دیدار [امام] برویم. اخوی گفت: برویم به امام چه بگوییم؟ بگوییم این همه بسیجی آمدند، آموزش دیدند، لشکر ها همه آماده اند، ولی ما مسیری برای عملیات پیدا نمی کنیم؟ طرح هایمان ناقص است؟ من که رویم نمی شود، نمی آیم، بگذارید کارمان را انجام دهیم. آقای رضایی قانع شد

راوی: سرلشکر محمد باقری

 

ملاقات در فکه (زندگی نامه شهید حسن باقری) ص 297

احد داوری
۰۳ آبان ۹۸ ، ۱۱:۵۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

حسن روحیه انتقاد داشت و با جرات نسبت به خود و عملکرد قرار گاه خودش منتقد بود. او می گفت دانستن نقاط ضعف ما را از آفت های بعدی حفظ می کند.... او افراد را به طور مستقیم مورد بحث قرار نمی داد بلکه جمع می بست؛ می گفت ما در این عملیات خوب شناسایی نکردیم. عالمانه و حساب شده نقد می کرد. به کسی نمی گفت نتوانستی مسئله را حل کنی، می گفت مسئله مشکل است، باید وقت بیشتری بگذاریم تا حلش کنیم.

 

 ملاقات در فکه (زندگی نامه شهید حسن باقری)، ص 219

 

احد داوری
۰۱ آبان ۹۸ ، ۱۵:۲۷ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

 حسن باقری صدای خوبی برای ذکر مصیبت و نوحه خوانی نداشت، از روی کتاب مقتل شروع به خواندن کرد. کلمه کلمه می خواند و اشک می ریخت. انگار همه سلول های بدنش همراه با او شروع به ذکر مصیبت امام حسین علیه السلام کردند، جلسه به شدت منقلب شد

 

راوی: سردار علی زاهدی فرمانده تیپ 44 قمر بنی هاشم علیه السلام در عملیات محرم

ملاقات در فکه (زندگی نامه شهید حسن باقری)، ص 275

احد داوری
۲۷ مهر ۹۸ ، ۱۷:۴۹ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

حسن به فرماندهان امیدواری داد، گفت نگران نباشید، خدا کمکمان می کند راهی پیدا می کنیم. پس از آن چراغ ها را خاموش کردند و در تاریکی روضه امام حسین علیه السلام و دعای توسل خواندند.

حسن ایستاد و بلند بلند گفت: خدایا مردم و امام منتظرند. چطور جواب شهدا را بدهیم؟ هر کاری بلد بودیم انجام دادیم، هرچه در چنته مان بود رو کردیم، هر چه راهکار بود بررسی کردیم، از ما دیگر بر نمی آید، هیچ کدام ادعایی نداریم، پیروزی دست توست. گفت خدایا به اراده تو از فردا شناسایی می رویم تا حالا هم به اراده  تو بوده. شاید در گوشه ای از ذهنمان بود که پیروزی مال ماست، این را هم امشب دور می اندازیم. خدایا به آبروی این همه بسیجی که اینجا شهید شده اند خودت کمکمان کن. ... از فردای آن روز راهکارهایی پیدا شد.

 

راوی: سردار فتح الله جعفری

ملاقات در فکه (زندگی نامه شهید حسن باقری)، ص 249

احد داوری
۲۶ مهر ۹۸ ، ۲۱:۴۵ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

حسن باقری اهمیت عملیات رادار را در این عبارت کوتاه بیان کرد:

«ما خیلی راحت به بلند ترین و دورترین جناح و عقبه دشمن رسیدیم. اگر مسئله را برای نظامی های دنیا تعریف کنند ماتشان می برد که چه طور ممکن است نیروی پیاده بتواند بعد از ده کیلومتر پیاده روی در دل شب، هدفی را بر روی تپه های خمی شکل پیدا کند، در عین حال به آن تک کند و بعد از آن ده کیلومتر هم پیش برود. شاید بعدها دنیا بفهمد که این عملیات یعنی چه! بعد از عملیات سایت و رادار بود که دیگر دشمن نتوانست مقاومت بکند و شروع به عقب نشینی کرد».

 

ملاقات در فکه (زندگی نامه شهید باقری)، ص 215

احد داوری
۲۵ مهر ۹۸ ، ۲۳:۴۲ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

در قرارگاه مسائل را دنبال می کرد. با آن جسم نحیف و مجروح، تلاشی که از ایشان می دیدم فوق تصور انسان بود. به دلیل بی خوابی های طولانی و کار زیاد، بدنش نمی کشید و قندش می افتاد، سرم که به او وصل می کردند بعد از چند دقیقه کمی جان می گرفت. در حالی که سرم به دستش وصل بود، می گفت این کار را بکنید و آن کار را نکنید.

راوی: سرلشکر محمد باقری

 

ملاقات در فکه (زندگی نامه شهید حسن باقری)، ص 184

احد داوری
۲۴ مهر ۹۸ ، ۲۱:۴۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

حسن باقری در مقدمه گزارش خود از این عملیات [خمینی روح خدا فرمانده کل قوا] نوشت:

«یک نیروی حزب اللهی اگر ابتدا علم جنگ نداشت، اما با توجه به سوزش درونی اش برای انقلاب اسلامی و با توجه به ایمانش به اسلام، با انگیزه الهی به مملکت، به امام و ... باعث می شود که در مدت کوتاهی چنان شعور نظامی پیدا کند که به راحتی طرح عملیاتی ارائه دهد. خیلی از نیروهای حزب اللهی ما که در سپاه هستند، در تفکرشان بعد نظامی قوی دارند و مثل یک فرمانده نظامی زبر دست می اندیشند».

 

ملاقات در فکه (زندگی نامه شهید باقری) ص 145.

احد داوری
۲۳ مهر ۹۸ ، ۱۹:۳۷ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

حسن باقری در گزارشی در باره عملیات الله اکبر یا امام علی علیه السلام نوشت: ... این جنگ فرصت های طلایی بسیاری جهت رشد استعداد ها به ما داده است. نیروهای ما با توجه به بعد انقلابی که دارند، چشم و گوش بسته تابع قانون های از خارج آمده نیستند و می توانند از قالب های پیش ساخته خارج شوند و با فکر سازنده خویش، روش هایی ابداع کنند که دشمن نخواهد توانست به سادگی در مقابل این نیروها به دفاع بر خیزد.

 

 ملاقات در فکه (زندگی نامه شهید حسن باقری) ص 140

 

احد داوری
۲۲ مهر ۹۸ ، ۱۷:۰۴ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

عملیات های محدود نیمه اول سال 1360 جنگ را از بن بست خارج کرد. می گویند انسان های موفق بن بست نمی شناسند؛ یا راه را می یابند یا راه را می سازند. حسن  باقری را می توان در زمره این افراد دانست.

 

 ملاقات در فکه (زندگی نامه شهید باقری) ص 133

 

احد داوری
۲۱ مهر ۹۸ ، ۱۵:۰۲ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

بیش از بقیه دنبال رصد کردن و استفاده از فرصت ها بود. به طور مثال، یک سخنران کارشناس دعوت می کردیم؛ مهمان یک جلسه ما بود، خدا حافظی می کرد و می رفت. پس از دو سه هفته متوجه می شدیم غلامحسین به او وصل شده و دیگر رهایش نکرده است. کسی را دیده آدم حسابی است، دنبالش رفته و پیدایش کرده است.

 

 راوی: محمود گلزاری؛ از دوستان و هم مسجدی شهید حسن باقری

ملاقات در فکه (زندگی نامه شهید حسن باقری) ص33

در بخش دیگری از این کتاب آمده است:

اینجا [ارومیه] خدمت حضرت آیت الله قریشی صاحب کتاب قاموس قرآن می رسم و گاهی اوقات سوال هایی از ایشان می پرسم: او در همان مدت کوتاه جستجو کرده بود تا بزرگان آن شهر را پیدا کند و لحظات خود را از دست ندهد  (ص 36 و 37)

 

احد داوری
۲۰ مهر ۹۸ ، ۱۳:۰۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

اخوی ام تلاش می کرد افق دورتری را نشانم بدهد. بر من تاثیر می گذاشت. خیلی سختم بود، می گفتم: برای چه به مدرسه بروم؟ ول کن، انقلاب در معرض خطر است. می گفت: الان همه هستند، اگر نیاز باشد برای کمک می آیند. مرا سر کلاس فرستاد و گفت پنج شنبه و جمعه برای نگهبانی برو. از 15 فروردین 1358 مرا وادار کرد که کلاس کنکور بروم. سه چهار ماه وقت مرا با درس پر کرد و اجازه هیچ کاری به من نداد.

 

راوی: سرلشکر محمد باقری

منبع: ملاقات در فکه (زندگی نامه شهید حسن باقری) ، ص 52

 

احد داوری
۱۹ مهر ۹۸ ، ۱۰:۵۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر