مطالعات دانشجویی

مطالبی از قرآن و احادیث، نکاتی از سیره بزرگان و مقالات شخصی

مطالعات دانشجویی

مطالبی از قرآن و احادیث، نکاتی از سیره بزرگان و مقالات شخصی

مطالعات دانشجویی


امام خامنه ای:
باید در کشور ما و در میان جامعه‌ى ما ترتیبى اتّخاذ بشود که همه‌ى آحاد مردم به‌نحوى با قرآن انس داشته باشند و مفاهیم قرآنى براى اینها مفهوم باشد و معانى قرآن را درک کنند، به قرآن مراجعه کنند؛ ولو به طور اجمال از مفاهیم قرآنى سر دربیاورند.
(8 تیر 1393)

********************

امام خامنه‌ای:
«دشمنان می خواهند یاد شهدا احیا نشود برای اینکه جاده شهادت کور بشود» (6 اسفند 1397)

آخرین مطالب

۸۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امام خامنه ای» ثبت شده است

 

فراموش نمی کنم که همان شب [آزادی از زندان] پس از بازگشت به منزل، برای تشرف به زیارت حضرت رضا علیه السلام و نماز در مسجد گوهر شاد، به حرم رفتم. دیر وقت بود و صحن تقریبا خالی بود؛ اما از دور دو تن از دوستان و همدرس های خود را دیدم که با یکی از آنها علقه خاصی دارم و قیافه ما نیز آن چنان شبیه به هم است که اگر کسی ما را نشناسد، گمان می برد با هم برادرم. از این تصادف، بسیار خوشحال شدم؛ زیرا انتظار نداشتم کسی را در آنجا ببینم. با شوق دیدار چهره هایی که زندان میان من و آنها فاصله انداخته بود، به سوی آن دو رفتم. انتظار داشتم آنها هم به محض دیدن من به سویم بیایند و بعد از این مدت جدایی، از دیدار من خوشحال شوند.

 

به طرف آنها رفت و نزدیکشان رسیدم. می خواستم سلام کنم که دیدم از من رو می گردانند! گویی یکی از آن دو به دیگری گفته بود؛ او اکنون از زندان خارج شده و شاید تحت نظر است؛ پس، از او دوری کنیم! این برخورد، مرا  سخت متاثر کرد. یک فرد زندانی مانند من که چند ساعتی است از زندان آزاد شده، از دوستان و بویژه از کسانی که قاعدتا باید همان دغدغه ها و امیدها و آرمان های اسلامی او را داشته باشند، توقع چنین برخوردی را ندارد!

 

در حقیقت من این گونه برخوردها را از برخی روحانیون، فراوان دیده ام! در حالی که به عکس آنها، جوانان - اعم از طلاب علوم دینی و دانشجویان دانشگاه - در مواقعی که به زندان می افتادم و مورد ستم رژیم واقع می شدم، بیشتر دُور مرا می گرفتند و به من می پیوستند

 

منبع: «خون دلی که لعل شد» (خاطرات حضرت آیت الله العظمی سید علی خامنه ای (مد ظله العالی) از زندان ها و تبعید دوران مبارزات انقلاب اسلامی)، صفحه 191 و 192

احد داوری
۱۴ فروردين ۹۹ ، ۱۱:۳۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

به من اطلاع داده شد که برخی، در زندانِ درجه داران شرابخواری می کند . در این زندان و زندان قبلی دیدم که کسانی «بنگ» را به عنوان مواد مخدر استعمال می کنند؛ زندانیان می چرخند و بنگ می کشند و در حالتی شبیه به اغما، هذیان می گویند.

 

یک جوان سالم وقتی وارد این زندان ها می شد، به ناچار فاسد می گردید چون بیشتر به یک گنداب متعفن شبیه بود و هر کس - به جز کسانی که خدا به آنها رحم کرده باشد - در آن می افتاد، به گند و فساد آن دچار می شد. تازه اینجا به عنوان زندان نظامی، تابع یک انضباط دقیق بود؛ حال قیاس کنید که زندان های غیر نظامی در چه وضعی بودند!

 

بدین جهت، من  ضمن تلاش هایم در داخل زندان ، تلاش می کردم تا در این جو سراسر آلوده، هر کس را بشود نجات داد، نجات دهم. کمی مانده به رمضان، زندانیان را جمع کردم، برایشان وعظ کردم و مرگ و آخرت و حساب قیامت را به یادشان آوردم.

 

آنها به من قول دادند و قسم خوردند که روزه بگیرند. واقعا هم روز اول روزه گرفتند؛ روز دوم هم تا ظهر تحمل کردند، اما در اثر جو فاسد زندان، اراده آنها سست شد. لذا تاثیر موعظه من در آنها به پایان رسید و روزه خود را خوردند! در خاطراتم نوشتم که چه کسی فقط روز نخست را روزه گرفت و چه کسی روزه را تا ظهرِ روز دوم ادامه داد و سپس خورد.

 

منبع: «خون دلی که لعل شد» (خاطرات حضرت آیت الله العظمی سید علی خامنه ای (مد ظله العالی) از زندان ها و تبعید دوران مبارزات انقلاب اسلامی)، صفحه 185

احد داوری
۱۳ فروردين ۹۹ ، ۱۰:۲۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

 ادامه از قسمت قبلی

 

جالب این که من در دوران تصدی ریاست جمهوری، در منزل کوچکی پشت مجلس شورای اسلامی سکونت داشتم و آن دو قالی در آن خانه بود.

 

یکی از دوستان که آمد و آنها را دید، از بچه ها پرسید: چرا قالی را پشت و رو انداخته اید؟ بچه ها خندیدند و گفتند: این پشت قالی نیست، روی آن است، آن قدر پشم پود قالی رفته بود و نخ آن بیرون مانده بود که او روی قالی را پشت قالی تصور کرده بود.

 

منبع: «خون دلی که لعل شد» (خاطرات حضرت آیت الله العظمی سید علی خامنه ای (مد ظله العالی) از زندان ها و تبعید دوران مبارزات انقلاب اسلامی)، صفحه 164

 

احد داوری
۰۸ فروردين ۹۹ ، ۱۲:۵۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

ادامه از بخش قبلی

 

وقتی قالی ها را فروختیم، دایی ها و برادرهای همسرم آمدند و دیدند ما چه کرده ایم. متعجب شدند و مرا بابت آن سرزنش کردند. گفتند قالی ماندنی است و زیرانداز می پوسد و فرسوده می شود. این کار، نه زهد بلکه عیناً اسراف کاری است.

به آنها گفتم: اولا گمان نمی کنم که صرفه جویی، در خریدن قالی و نخریدن زیرانداز خلاصه شود. بعد هم، من این کار را از آن جهت کردم که کسانی مرا الگوی خود می پندارند، لذا ترجیح می دهم روی زیرانداز یا موکت زندگی کنم.

 

یکی از آنها گفت: قالی هایی هست که از زیرانداز ارزان تر است؛ چرا از این نوع قالی ها نخریدید؟ گفتم: چنین قالی هایی پیدا می شود؟ گفت: بله قالی هایی هست که فرش فروش ها آنها را «قالی کَل» می نامند. این ها قالی هایی است که «پود» برخی قسمت های آن رفته و فقط «تار» آن مانده. اگر قصد قناعت دارید، چنین قالی هایی بخرید.

 

رفتم و دو قطعه «قالی کل» خریدم که تا به امروز هم هست و این همان استثنایی است که گفتم. این دو قالی در دفتر من است. خانه ای که اکنون در آن سکونت دارم دو طبقه است؛ یک طبقه آن برای خانوده است و من در طبقه بالا یک اتاق کار دارم، یک اتاق دیگر برای استراحت و یک اتاق بزرگ هم به عنوان کتابخانه. آن دو قالی تاریخی (!) هم کف کتابخانه افتاده است.

 

 ادامه دارد

 

منبع: «خون دلی که لعل شد» (خاطرات حضرت آیت الله العظمی سید علی خامنه ای (مد ظله العالی) از زندان ها و تبعید دوران مبارزات انقلاب اسلامی)، صفحه 164

 

احد داوری
۰۷ فروردين ۹۹ ، ۱۱:۴۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

ادامه از بخش قبلی

 

همسرم که دید این کار را کرده ام، تنها حرفی که زد این بود: چرا دو قطعه قالی را در اتاق من باقی گذاشتی؟

گفتم: این دو قالی به جای آن قالی هایی است که جزء جهیزیه خود آورده اید. گفت: نه، آنها را هم بفروش.

 

به حاجی صفاریان گفتم، آمد و این دو قالی را هم فروخت. بعد اتاق مهمان های همسرم  را با دو قطعه موکت فرش کردیم که در آن زمان در نظر ما بهتر از زیرانداز بود، سرانجام همسرم دو قطعه موکت را هم فروخت و تا به امروز در منزل ما فقط همان نُه قطعه زیرانداز یاد شده باقی است و به جز یک استثنا - که چون جالب است، شرح آن را خواهم گفت - در خانه ما دیگر مطلقا هیچ قالی ای وجود ندارد.

 

 ادامه ماجرا

 

منبع: «خون دلی که لعل شد» (خاطرات حضرت آیت الله العظمی سید علی خامنه ای (مد ظله العالی) از زندان ها و تبعید دوران مبارزات انقلاب اسلامی)، صفحه 163

احد داوری
۰۶ فروردين ۹۹ ، ۱۰:۱۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

 خانه ما طبق معمولِ اغلب خانه های ایرانی، با قالی مفروش بود، اما دیدم این قالی ها هم جزء زواید است و لذا آنها را فروختم . تنها دو  قالی در اتاق  مهمان های همسرم باقی گذاشتم. به خود گفتم: این دو قالی به جای قالی هایی باشد که در جهیزیه همسرم بوده است.

 

وقتی تصمیم به فروش قالی ها گرفتم، موضوع را از خانواده همسرم پنهان کردم. برادرها و دایی های او تاجر فرش بودند و می دانستم که آنها نمی گذارند من این کار را بکنم. یکی از برادران را که اکنون در مشهد است - حاجی صفاریان - دعوت کردم و به او گفتم: این تعداد قالی را ببر و بفروش و برای ما به جای آنها چند زیرانداز بخر، زیرانداز در ایران ارزان قیمت و کم حجم است . او گفت: به چشم. رفت و زیراندازها را آورد، سه اتاق را فرش کرد و تعداد زیادی از آنها هم اضافه ماند. شاید زیراندازهایی که در سه اتاق پهن کردیم از نُه قطعه تجاوز نمی کرد؛ تعداد چهارده پانزده قطعه آن باقی ماند.

 

به یکی از شاگردان - شهید کامیاب- گفتم: در اتومبیل حاجی صفاریان بنشین و این زیراندازها را بین طلبه ها تقسیم کن. به هر طلبه بر حسب نیازش، یکی دو زیرانداز بده. او این کار را کرد و شاید هنوز هم این زیراندازها در خانه برخی از آن برداران موجود باشد.

 

 ادامه ماجرا

 

منبع: «خون دلی که لعل شد» (خاطرات حضرت آیت الله العظمی سید علی خامنه ای (مد ظله العالی) از زندان ها و تبعید دوران مبارزات انقلاب اسلامی)، صفحه 162 و 163

احد داوری
۰۵ فروردين ۹۹ ، ۰۹:۰۷ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

 آقای ربانی املشی که با من دوستیِ صمیمی داشت و دو سال هم مباحثه من در دروس حوزه علمیه قم بود در تابستان یکی از سالها به مشهد آمد. من در آن هنگام ساکن مشهد بودم و خانه داشتم؛ اما در آن تابستان خانه را چند هفته ترک کردم و در یک نقطه ییلاقی نزدیک شهر اقامت گزیدم.

 

زندگی در ییلاقات  مشهد ساده و کم خرج بود و طلاب علوم دینی می توانستند در تعطیلات تابستانی خود معمولا در خانه ها یا اتاق های آن ییلاقات با هزینه های پایین - که شاید ازهزینه زندگی در مشهد کمتر بود - اقامت کنند.

به آقای ربانی گفتم شما می توانید در خانه من اقامت کنید که در طی  هفته به جز دو روز خالی است. این دو روز را به جلساتی برای جوانانی که از نقاط مختلف ایران می آمدند، اختصاص داده بودم که از صبح تا ظهر، خانه از آنها پر می شد. کلید خانه را به او سپردم و رفتم.

 

چند روز بعد که مرا دید پس از تشکر گفت: گمان کردم خانه شما با اثاثیه است؛ نمی دانستم اثاث خانه را تخلیه کرده اید و به ییلاق برده اید. اگر این را می دانستم به هتل می رفتم. او با لحنی حاکی از رابطه صمیمی میان من و او، مفصلا از نواقص و کمبودهای اثاثیه خانه گلایه کرد. مطلب را دریافتم و به او گفتم: من از داخل خانه، جز چند پتو، تعداد کمی بشقاب و یک کاسه و چند قاشق چیزی برنداشتم.

 

با شگفتی و حیرت به من نگاه کرد و گفت: چه می گویید؟ گفتم: بله، اینها چیزهایی است که من دارم و اثاثیه ما همین است که اکنون در خانه می بینید. من بیش از این اثاثیه ای ندارم. چهره ایشان در هم رفت. سری تکان داد و با یک شگفتی آمیخته به تاسف از گلایه خویش، کلمه دلسوزانه ای گفت که همواره آن را به یاد می آورم.

 

منبع: «خون دلی که لعل شد» (خاطرات حضرت آیت الله العظمی سید علی خامنه ای (مد ظله العالی) از زندان ها و تبعید دوران مبارزات انقلاب اسلامی)، صفحه 161 و 162

احد داوری
۰۴ فروردين ۹۹ ، ۰۸:۲۱ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

در مطلب «توصیف درس آموز و قدردانی مقام معظم رهبری از همسر مقاوم خود» بخشی از رفتار همسر معظم له یادآوری گردید، ادامه این توصیف تقدیم می گردد:

 

من در باره زهد و پارسایی این بانوی صالحه، تصویرهای بسیاری در ذهن خود دارم که بیان برخی از آنها خوب نیست. از جمله مواردی که می توانم بگویم این است  که هرگز از من درخواست خرید لباس نکرده است، بلکه نیاز خیلی ضروری خانواده به لباس را به من یادآور می شد و خود می رفت و می خرید.

 

هیچ وقت برای خود زیور آلات نخرید. مقداری زیور آلات داشت که از خانه پدری آورده بود و یا هدیه برخی بستگان بود. همه آنها را فروخت و پول آنها را در راه خدا صرف کرد. او اینک حتی یک قطعه زر و زیور و حتی یک انگشتر معمولی هم ندارد.

به یاد دارم از جمله مواردی که زیور آلات خود را فروخت، زمانی بود که سالی در مشهد زمستان نزدیک شد و سرما شدت یافت و مردم برای گرم کردن خانه های خود، به خرید موارد سوختی  - که در آن زمان زغال بود - روی آوردند. در چنین مواقعی تعدادی از مومنین به من مراجعه می کردند و پولی در اختیار من می گذاشتند تا با آن زغال بخرم و بین نیازمندان توزیع کنم. معمولا زغال را از زغال فروشی می خریدم بعد به کسانی که نیاز داشتند حواله می دادم تا زغال را از زغال فروشی بگیرند.

 

در آن سال، پولدارها به من مراجعه نکردند، بلکه فقرایی مراجعه کردند که معمولا در چنین ایامی برای گرفتن زغال در خانه علما را می زنند؛ اما آن سال این افراد از خانه من نا امید باز می گشتند و این امر مرا بسیار اندوهگین می ساخت.

 

همسرم که این حال را دید به من پیشنهاد کرد دستبندی را که برادرش به مناسبت تولد یکی از فرزندان به او هدیه کرده بود بفروشم. من مخالفت کردم ولی او اصرار ورزید، دستبند را گرفتم و خواستم آن را به قیمت هرچه بیشتر بفروشم. معمولا زرگرها طلا را بر اساس وزن می خرند و دستمزد ساخت آن را حساب نمی کنند؛ اتفاقا یکی از همسایگان و دوستان به خانه ما آمد. من جریان را برایش تعریف کردم تا تشویق شود که دستبند را به قیمت هر چه بیشتر بفروشد. او رفت و آن را به هزار و چند صد تومان فروخت و گفت: من به اندازه همین پول روی آن می گذارم . لذا مبلغ خوبی فراهم شد و با آن زغال خریدم و نگرانی همسرم هم برطرف گردید.

 

منبع: «خون دلی که لعل شد» (خاطرات حضرت آیت الله العظمی سید علی خامنه ای (مد ظله العالی) از زندان ها و تبعید دوران مبارزات انقلاب اسلامی)، صفحه 160 و 161پ

 

همچنین بخوانید: «توصیف درس آموز و قدردانی مقام معظم رهبری از همسر مقاوم خود»

احد داوری
۰۲ فروردين ۹۹ ، ۱۷:۴۹ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

هر کسی با نگاه خاصی به دنیای اطراف خود نگاه می کند که متناسب با علایق،سلایق، تخصص و ... می باشد، پیام نوروزی مقام معظم رهبری  به نظر من برخی جملات امید آفرین و خیلی تاثیر گذار بودند، از جمله:

 

1. آزمونهای سال ۹۸، آزمونهای دشواری بود امّا غلبه بر دشواری‌ها و عبور از دشواری‌ها با روحیه، این خود موجب قدرتمند شدن یک ملّت است. یک ملّت با راحت‌طلبی و رفاه‌جوییِ محض نخواهد [توانست] به جایی برسد؛ مواجهه‌ی با مشکلات و حفظ روحیه‌ی خود در مقابله‌ی با مشکلات و غلبه‌ی بر مشکلات -که ان‌شاء‌الله این غلبه را ملّت ایران کرده است و بعد از این هم خواهد کرد- است که به ملّتها اقتدار و اعتبار میدهد

 

2. یک نکته‌ی دیگر هم البتّه در این حوادث هست -چه حوادث طبیعی مثل سیل و زلزله و امثال اینها، چه حوادث دست‌ساز بیگانه‌ها مثل تحریم و امثال اینها- که انسان را متوجّه ضعفهای خودش میکند؛ چه ضعفهای طبیعیِ خودمان، که انسان بداند جای مغرور شدن نیست، ما همه ضعیف هستیم، آسیب‌پذیر هستیم، و چه ضعفهایی که در مواجهه‌ی با حوادث، انسان به طور قهری دچار آن ضعفها میشود. ضعفهای خودمان را بشناسیم؛ انسان از غرور و از غفلت خارج بشود، متوجّه خدا بشود، از خدا کمک بخواهد. خابَ الوافِدونَ عَلىٰ غَیرِکَ وَ خَسِرَ المُتَعَرِّضونَ اِلّا لَکَ وَ ضاعَ المُلِمّونَ اِلّا بِک؛ این از دعاهای ماه رجب است. فقط به درِ خانه‌ی خدا باید رفت؛ درِ خانه‌ی «دیگری» برویم، ناامید برمیگردیم؛ دست به طرف «دیگری» غیر از خدا دراز کنیم، دستمان تُهی برخواهد گشت. همه‌ی ابزارهای عالم وسایل الهی هستند، او مسبّب‌الاسباب است؛ با این اسباب باید کار کنیم، از این اسباب استفاده کنیم، امّا نتیجه و اثر را از خدای متعال بخواهیم. این هم یک نکته.

 

3. و اما سال ۹۹، که در حال شروع شدن است. اوّلاً از خدای متعال میخواهیم که این سال را سال پیروزی‌های بزرگ قرار بدهد و به حضرت بقیّةالله (ارواحنا فداه) که ناخدای این کشتی او است، عرض میکنیم که کشورِ خودش را به ساحل نجات برساند، مردم مؤمن ایران را حمایت کند، کمک کند

 

4. به ملّت ایران هم عرض میکنم همان طور که در طول این سالهای متمادی -نه فقط سال ۹۸- با حوادث گوناگون شجاعانه برخورد کردند، با روحیه برخورد کردند، بعد از این هم با روحیه و با امید برخورد کنند با همه‌ی حوادث، و مطمئن باشند که تلخی‌ها خواهد گذشت، و «اِنَّ‌ مَعَ العُسرِ یُسرًا».(۳) قطعاً یُسر در انتظار ملّت ایران است.

 

احد داوری
۰۱ فروردين ۹۹ ، ۱۸:۰۳ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

  از باب حق گزاری، باید کمی هم به نقشی که همسرم در زندگی من داشته، اشاره کنم.

 

ایشان - قبل از هر چیز - از یک طمأنینه و آرامش و روحیه قوی برخوردار است؛ لذا با آن که خانه ما بارها مورد یورش دژخیمان واقع شد و با این که من بارها در برابر او بازداشت شدم و حتی در نیمه شب که برای دستگیری من به خانه ریختند، مورد ضرب و جرح واقع شدم - که شرح آن را بعدا خواهم گفت - علی رغم همه اینها، هیچگاه ترسی یا ضعفی یا افسردگی و ملامتی در او مشاهده نکردم.

 

با روحیه ای عالی و قوی در زندان به ملاقات من می آمد . در این ملاقات ها به من اعتماد و اطمینان می داد. هرگز نشد وقتی من در زندان بودم خبر ناراحت کننده ای به من بدهد. به یاد ندارم که مثلا خبر بیماری یکی از فرزندانم را به من داده باشد؛ یا مطلبی را که برایم ناخوشایند باشد، در باره خانواده و بستگان و والدین گفته باشد.

 

همچنین باید به صبر و شکیبایی فراوان او در تحمل سختی و مشقت زندگی در دوران پیش از انقلاب و اصرار او بر ساده زیستی در دوران پس از انقلاب اشاره کنم.

 

بحمدالله خانه ما همواره تا کنون، از زوائد زندگی و زرق و برق های دنیوی - که حتی در خانه های معمولی مردم یافت می شود - به دور مانده است و همسرم در این امر ، بالاترین سهم و مهم ترین نقش را داشته است.

 

درست است که من زندگی ام را به همین شکل آغاز کردم  و همسرم را نیز در این مسیر هدایت کردم و این روحیه را در او زنده کردم؛ اما صادقانه می گویم که او در این زمینه بسیار از من پیشی گرفته است.

 

منبع: «خون دلی که لعل شد» (خاطرات حضرت آیت الله العظمی سید علی خامنه ای (مد ظله العالی) از زندان ها و تبعید دوران مبارزات انقلاب اسلامی)، صفحه 159 و 160

 

ادامه بحث را در اینجا بخوانید

 

 

احد داوری
۲۸ اسفند ۹۸ ، ۲۲:۱۶ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

ترجمه کتاب الاسلام و مشکلات الحضارة سید قطب را در همین زندان شروع کردم. بیشتر کتاب را ترجمه کردم؛ اما حالت دلتنگی و ناراحتی ناشی از ماندن طولانی در سلولی کوچک و تاریک که حالت یکنواختی و تکرار بر آن حاکم بود، مانع از آن شد که کار ترجمه را به اتمام برسانم و مقدمه را بنویسم. این کار به صورت ناقص باقی ماند تا اینکه در اثنای چهارمین زندان، آن را تکمیل کردم. لذا کار کتاب در یک زندان آغاز شد و در زندانی دیگر به پایان رسید.

 

یادداشت هایی که در این زندان به نگارش در آورده ام، صحنه هایی را از وضع اخلاقیِ بدی که در بین نظامیان حاکم بود - یعنی رفتار و اخلاق منحطّ برخی از آنها و بدرفتاری افسران با سربازان - ترسیم می کند.

 

یادداشت های من حاوی مطالبی در باره یک افسر زندانی هم بود. این افسر خوشبختانه از یک روحیه دینی برخوردار بود و به انجام فرایض، علاقه نشان می داد. گرفتاری زندان معمولا باعث می شود افراد بیشتر به دین روی اورند و به دعا توجه کنند؛ چون همانند کشتی ای است که خداوند متعال راجع به آن فرموده: «فَإِذَا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ» (عنکبوت: 65) [و هنگامى که بر کشتى سوار مى‏ شوند خدا را پاکدلانه مى ‏خوانند].

 

منبع: «خون دلی که لعل شد» (خاطرات حضرت آیت الله العظمی سید علی خامنه ای (مد ظله العالی) از زندان ها و تبعید دوران مبارزات انقلاب اسلامی)، صفحه 152

 

احد داوری
۲۷ اسفند ۹۸ ، ۲۱:۰۸ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

در این زندان، نوشتن یادداشت های روزانه را شروع کردم، اما تا پایان ادامه ندادم؛ چون به حالت خستگی و دلزدگی دچار شدم. در اثر آن، نوشتن را رها کردم. آخرین جمله ای که در این زندان نوشتم این بود: «در اینجا نوشتن را متوقف می کنم، چون چه فایده ای می تواند داشته باشد»؟!

 

امروز که به آن یادداشت ها مراجعه می کنم، از ادامه ندادن آنها تاسف می خورم؛ زیرا برخلاف آنچه گمان می کردم، بی فایده نبوده است.

 

منبع: «خون دلی که لعل شد» (خاطرات حضرت آیت الله العظمی سید علی خامنه ای (مد ظله العالی) از زندان ها و تبعید دوران مبارزات انقلاب اسلامی)، صفحه 151

احد داوری
۲۶ اسفند ۹۸ ، ۲۱:۴۴ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

یک روز پسرم مصطفی را که دو ساله بود، به زندان آوردند. یکی از سربازان دوان دوان آمد و گفت: پسر شما را آورده اند. به درِ زندان نگاه انداختم، دیدم یکی از افسران، مصطفی را بغل گرفته و به سوی من می آید.

 

مصطفی را گرفتم و بوسیدم. کودک به علت اینکه مدت طولانی از او دور بودم، مرا نشناخت؛ لذا با چهره ای گرفته و اخم کرده و حیرت زده به من می نگریست! سپس زد زیر گریه. به شدت می گریست، نتوانستم او را آرام کنم. لذا دوباره او را به افسر دادم تا به همسر و بقیه - که اجازه دیدار با من را نداشتند - بازگرداند.

این امر به قدری مرا متاثر ساخت که تا چند روز بعد نیز همچنان دل آزرده بودم.

 

منبع: «خون دلی که لعل شد» (خاطرات حضرت آیت الله العظمی سید علی خامنه ای (مد ظله العالی) از زندان ها و تبعید دوران مبارزات انقلاب اسلامی)، صفحه 151

احد داوری
۲۴ اسفند ۹۸ ، ۱۷:۰۵ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

  در همان نخستین روزهای زندان، ماه محرم سال 1387 قمری فرا رسید. قاسمی با من برای برپایی شعائر اسلامی در زندان همکاری می کرد، زندانیان را به برپایی نماز جماعت ترغیب می کرد. من امام جماعت نظامیان زندانی بودم و پس از نماز، برایشان سخنرانی و وعظ می کردم. قاسمی هم بعد از من روضه می خواند.

 

چند شبی وضع به همین منوال ادامه یافت. یک شب افسر مسئول زندان وارد شد و دید نظامیان زندانی پشت سر یک زندانی سیاسی نماز می خوانند! انتظار داشت وقتی وارد زندان می شود، سربازان به حال آماده باش بایستند و به او سلام نظامی بدهند؛ اما همه رویشان به سوی قبله بود و هیچ کس به او اعتنایی نکرد! مشاهده این صحنه بر او گران آمد و خشمگین از زندان بیرون رفت.

 

وقتی نماز تمام شد یکی از مسئولان زندان نزد من آمد  گفت: شما اجازه ندارید نماز جماعت برپا کنید و برای نظامی ها حرف بزنید. این ممنوعیت به نفع من بود، زیرا همدلی نظامیان با من بیشتر شد. به آنها گفتم به جلساتتان هر شب ادامه دهید و طی آن صفحاتی از کتاب «آنجا که حق پیروز است» را بخوانید. این کتاب حاوی تحلیلی از انقلاب امام حسین علیه السلام و شرح حال شهدای کربلاست.

 

منبع: «خون دلی که لعل شد» (خاطرات حضرت آیت الله العظمی سید علی خامنه ای (مد ظله العالی) از زندان ها و تبعید دوران مبارزات انقلاب اسلامی)، صفحه 150 و 151

احد داوری
۲۳ اسفند ۹۸ ، ۲۲:۱۶ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر